وقتی که نام فاطمه روی لب من است
نادعلی علیست که تاب وتب من است
باید برای فاطمیِّه زیر ورو شوم
چون مدّعی شدم که علی مذهب من است
وقتی که نام فاطمه روی لب من است
نادعلی علیست که تاب وتب من است
باید برای فاطمیِّه زیر ورو شوم
چون مدّعی شدم که علی مذهب من است
صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست
گریه در روضۀ او مسلک عرفانیماست
ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم
غربتش علت این گریۀ طولانی ماست
در فاطمیّه های خدا سینه می زنی
با روضه های اهل کِسا سینه می زنی
هر روز و شب برای غریبیِّ مادرت
یا گریه میکنی تو و یا سینه می زنی
چون موج چرا غرق تلاطم شده ای
در وادی حیدرانه ات گم شده ای
در هاله ای ازدود چنان شیر شدی
با ناله ی خودحریف هیزم شده ای
گدای فاطمه و نوکر اباالحسنم
هزارشکر که در فاطمیِّه سینه زنم
هزارشکر که عطرولایت مولا
گرفته است دراین کوچه ی صفا بدنم
بسترِ بیمار پهن و بسترَّم ناخوش است
یاس سرخ و نیلیُّ وخاکستریَّم ناخوش است
نیمه شب گاهی صدای آه مخفی میرسد
تا بدانم زخمیِّ نیلوفریَّم ناخوش است
هرچه شد درکوچه شد آنجا شدی نیلوفری
بعد ازآن قصِّه شدی درخانه مادر بستری
پیش چشم مجتبی باضرب کین خوردی زمین
شد قباله پاره وبردند حقِّ دیگری
داغ فراق مصطفی کم نیست امّا!!!
هیزم که آوردندرفت از یاد زهرا
هیزم که آمد حال و روزم زیر و رو شد
لرزید از غم سینه ی اولاد زهرا
رقص آتش به در خانه چه غوغا میکرد
دود و خاکستر و خون معرکه برپا می کرد
بند بردست, کسی, ناله ی جانسوزی داشت
هق هق خامُش او لعن به دنیا می کرد
باید برای فاطمه مشکی به تن کنیم
باید زداغ او دل خود پرمحن کنیم
باید جان دهیم در این فاطمیه ها
باید که یک دهه فقط از او سخن کنیم
بهـر فـدانمـودن جـان سـر بیـاورید
تـا کـه رویـم مدیـنـه همـه پـر بیاورید
هیـزم بیـاورنـد بـه در خـانـه ی علی
مـژگـانـی ازمـصیـبـت او تـر بیاورید
وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را
دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را
گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول
آتش که می زدند حرم ذوالجلال را