منِ دلواپسِ افتاده ز پا را دریاب
فاطمه.. جانِ حسن شیرِخدا را دریاب
از غم و غصّه و اندوه نفس بند آمد
با نگاهی دلِ پُر آه و نوا را دریاب
منِ دلواپسِ افتاده ز پا را دریاب
فاطمه.. جانِ حسن شیرِخدا را دریاب
از غم و غصّه و اندوه نفس بند آمد
با نگاهی دلِ پُر آه و نوا را دریاب
کسی شبیه تو در عرصه وجود نبود
به جز تو مادر بابا نبود، بود؟ نبود
چراغ خانه، تو صد سال عمر میکردی
اگر که دور و برت اینهمه حسود نبود
برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو
حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خوردهء دست یهود میفهمد
نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد
پرواز را بانویِ غم باور نکردم
جا ماندنم را در الم باور نکردم
من زنده ام با خاطره هایِ خوشِ تو
مرگِ تو را یک لحظه هم باور نکردم
بهشت آرزوی من
گمونم بهتری خانوم
خدارو شکر که بازم
خودت پشت دری خانوم
واژه ها سوگوار واژه ی نور
واژه ای سر به روی زانو داشت
واژه ای فاش روضه میخواند و
واژه ای دست روی پهلو داشت
قیام سرخی اگر هست از قیام فاطمه داریم
که ما هرآنچه که داریم از مرام فاطمه داریم
نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، هان چه نشستید؟
مگر نه زندگی خویش از دوام فاطمه داریم
ای سراپا شوکت و مجد و شرف
آفرینش را دلیلی و هدف
ای سپهر عصمت و عز و جلال
نطق من در وصف تو گردیده لال
گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت
به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت
همان که سوره ی کوثر به شان او شده نازل
که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت
جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش
حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله ور آتش
همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار
ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
مرهمی بهرت بیارم..یارباشم یک شبی
حق بیماراست ناله سرکند بی اضطراب
ناله کن..تا که منم غمخوار باشم یک شبی