سری که سجده کرده بر پای دل
به قصد قربت و تولای دل
با نگه حضرت زهرای دل
آمده تا عالم بالای دل
سری که سجده کرده بر پای دل
به قصد قربت و تولای دل
با نگه حضرت زهرای دل
آمده تا عالم بالای دل
آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب
دستهایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب
باز هم تا ناکجای عرش نورانی شد و
مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب
وقتی تماشا می کنم آئینه ها را
اِنگار می بینم کـمالِ کـِبریا را
حس می کنم خورشید را در این حوالی
حس می کنم در این حرم لطفِ خدا را
میل سفر در سر چرا دارم دوباره ؟!!
شوق زیارتنامه را دارم دوباره !
صحنی پر از خلوت شده فکر و خیالم
انگار میل سامرا دارم دوباره
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می گیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را
اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد
بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد
جان میدهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا