شعر مدح اهل بیت

شاه عشق

قدرت به دست کیست به دستان حیدر است
او شاه عشق و شاه شفیعان محشر است
همپای جبرئیل سفر میکند به عرش
آنکس که خاک پای غلامان قنبر است

من از ضریح زلف تو حاجت گرفته ام

 

 

شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی
مثل قدیم, شوهر خود را صدا کنی

اینگونه که نمی شود ای باوفا عروس
در خانه ام برای وفاتت دعا کنی

ام ابیها

مادرم را دوست می‌دارم ؛ شما را بیشتر
پس عزیزی مثل جانم یا نه ؛ حتی بیشتر

در میان گرد و خاک راه تو گم می‌شوم
هر چه بانو می‌تکانی چادرت را بیشتر

ایوان نجف

هرکس که بی حب تو سمت حق به راه افتاد
در ابتدای راه خود با سر به چاه افتاد

با دیدن سیمای تو ظلمت فراری شد
از آن به بعد از چشم مردم نور ماه افتاد

عشق تو

حال بی سامان من از عشق تو سامان گرفت
این گدا از دست تو هر روز آب و نان گرفت

مثل یک مردار بودم گوشه ای از عزلتم
تا که نامت را شنیدم پیکر من جان گرفت

اذن دخول

رسیده ام در باب الجواد با امید
چرا که یاس پر است از تضاد با امید

برای رفع گره های کور آمده است
دلی که دست به دست تو داد با امید

فداها ابوها

بده مژده بر دشت خشک گلوها
پر از باده ی کوثری شد سبوها

بدون توسل, رسیدن محال است
مُصَلِّی که شد از دل بی وضوها؟

شعر مدح و ولادت حضرت علی اکبر (ع)

گرچه دارد بی عدد زیبا اثر نقاش تو
از تو زیباتر کجا دارد دگر نقاش تو ؟
کرده با نقش تو خود را جلوه گر نقاش تو
با رخت , بر رخ کشیده صد هنر نقاش تو
بس نمک خرج تو کرده با شکر نقاش تو
عاشقت باشد ز هر کس بیشتر نقاش تو

شعر مدح امیرالمؤمنین (ع)

طُــرفهُ العِـینی سراپای وجودم را گرفت
از خُدا , تا در جهان اذن ورودم را گرفت
خواستم بودونبود من شود اینگونه شد
از منِ دُنیــا زده , بودونبودم را گرفت

دل آواره

باز این دل آواره ی شیدا و حسن

یک نوکر بیچاره ی رسوا و حسن

شکی نبود که همزمان خلق شدند

هر سه لغت کریم و آقا و حسن

اهل بهشت

اهل بهشت و در وسط حوض کوثریم

چون ما فقط گدای گدایان حیدریم

ما خود به خود فقط به خدا وصل می شویم

چون ما دخیل چادر زهرای اطهریم

جانم حسین

گرفتار و زار و ذلیلم حسین

دخیلم دخیلم دخیلم حسین

زمین خورده تو به افلاک رفت

که بالاتر از جبراییلم حسین

دکمه بازگشت به بالا