علی یکتاپرستی بی زوال است
نماد بنده ای نیکو خصال است
بگو با سنی ملعون و منفور
جدایی من و حیدر محال است
علی یکتاپرستی بی زوال است
نماد بنده ای نیکو خصال است
بگو با سنی ملعون و منفور
جدایی من و حیدر محال است
سفره ی احسانتان تا اینکه برپا می شود
لفظ شیعه با کرامات تو معنا می شود
در بساط واژه های ذهن خود دنبال عشق
هرچه می گردم فقط نام تو پیدا می شود
مهمان جودتان که به کرات گشته ایم
مشمول جملگی عنایات گشته ایم
در سایه سار بیرق باب الحوائجیم
دیوانگان عمه سادات گشته ایم
محمد جواد باقری
دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی است
جام نوشیده شده مستی آن پنهانی است
دست بر چشم نمالم , به خدا رؤیا نیست
قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی است
برای بارش باران”خدا… خدا…” کافی ست
برای عشق و جنون شهر کربلا کافی ست
برای بی خردان زرق و برق این عالم…
غبـار چـادر زیــنـب بــرای مـا کـافی سـت
علیرضا خاکساری
آرزوی بهشتیان اینجاست
زائر صحن مرتضی زهراست
معنی ِّ کامل کلام الله
شک نکن بی گمان خود مولاست
دعا کن غم ره ساحل بگیرد
خدا داد دل از قاتل بگیرد
شکیبایی به دل منزل بگیرد
در یغا درد زینب را دوا نیست
مسیرعشق بازان سوی یار است
زمین عشق بازی کوی یار است
به هرجان بنگری بینی خدا را
که دائم در تجلی روی یار است
ما اهل بارانیم و اهل روضه هاییم
عمریست محتاج گداهای شماییم
آواره های کوچه ی حُسن بهاریم
کاسه بدست سفره های هل اتاییم
عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است
دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است
مجنون شدیم و دربدرکوچه ها شدیم
آوارگی ما هم ازاینجا شروع شده است
صدای شر شر باران شعر می آید
کسی دوباره به ایوانشعر می آید
غزل ,قصیده, نمیدانم,این که در راه است
چقدر ساده به دیوان شعرمی آید
روزی حسینی, حسنی دارم و بس
درمملکت ری وطنی دارم و بس
عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس