ما نوکریم و تا به ابد شهریار تو
والا مقام و بی بدل و تک سوار تو
ننگ است بی تو و همهی افتخار تو
شیر آفرین دهر و یلِ روزگار تو
شعر مدح اهل بیت
حُبَّش دلیل هر تپشِ قلب و جان ماست
نامش همیشه قوت روح و توان ماست
واللهِ شوره زارِ نجف چون جنان ماست
حب علی از آتش دوزخ امان ماست
ساقی بیا ز حیدر کرار دم بزن
زآن غزوهها که بود علمدار دم بزن
از آن شبی که جای نبی خفت هم بگو
از سنّ و سال خود و خدا گفت هم بگو
می دهم بر تو سلام ای حضرت بالا نشین
السلام ای شمس عالم حضرت حبل المتین
کار ما دست شما افتاده از اقبال خوش
کار ما آسان نما ای جان جانان آفرین
دفتر وصف تو یک عمر روایت دارد
بردن نام تو هم حکم عبادت دارد
در مقام تو همین نکته کفایت دارد
که خدا نیز به نام تو ارادت دارد
قلم لال است اما مینویسم داستانش را
من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را
گروهی باعلی مشغول و جمعی باعلی عاشق
مسلمان جایخود دارد چه سازم هندوانش را
باید که تو را عالیِ اعلی بنویسم
در شعر و غزل یکسره زیبا بنویسم
باید بزنم نام تو را بوسه ای از عشق
در هر دو جهان سیّد و مولا بنویسم
سند دینِ خدا گر که فقط قرآن است
احمد آیینه ی وحی است و علی برهان است
مرتضی جلوه ای از صورتِ عرفانِ خداست
گلِ بستانِ بهشت و به همه قبلهنماست
می شود گفت سپرده ست خدا دل به علی
قـبله وقـتی شـده بـاشـد مُـتمایـل به علی
جای او مرتبه ی عالیِ جنبُ اللّهی ست
پس رسیده ست تـمامیِ فضائل به علی
دلم گرفته از این روزگار زجرآور
جهان که لطف ندارد بگو نجف چه خبر
تمام کون و مکان را اگر نگاه کنی
جز او کسی به نظرها نمیرسد به نظر
پری برای مناجات نیمه شب بدهید
نگار آمده پس باده روی لب بدهید
مرا همیشه فقیر الحسن لقب بدهید
مرا ز قوم بنی سامرا نسب بدهید
نوبت عشق است عشقم با حسن
سفره را وا کرده این شبها حسن
صبر او رزم است گرچه بی صداست
صلح او روح قیام کربلاست