شعر مدح حضرت مولا

عیدِ ولایت

باز هم آئینه ها..عیدِ ولایت آمده…

شیعیانِ مرتضی!وقتِ ضیافت آمده..

خنده را از لب نیاندازید عیدِ واقعی ست

سینه چاکانِ علی…هنگامِ بیعت آمده

شکوه

سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت

سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت

غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان

غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان

عرش

لوح و قلم ، کرسی و عرش و ذات هو را

باید از او جویا شد ، اسرار مگو را …

در کوچه و پس کوچه های آسمان ها

جبریل هم یک نیمه شب ، گم کرد او را

یاعلی و یاعلی

دلخوشم با روزهای رفته و طوفانی ام

قصه ها دارد نگاهِ ابری و بارانی ام

 در خودم این روزها غرقم چنان گرداب ها
 

در خودم این روزها سرگرمِ سرگردانی ام

سم الله

خدا می‌خواست بنویسد که بسم الله یعنی چه!

صراط المستقیمش چیست آیا؟ راه یعنی چه؟

بفهماند به مهر و ماه اصلا ماه یعنی چه!

به شاهان جهان گوید مراد از شاه یعنی چه؟

مَنْ یَمُتْ یَرَنی

تا که این شور را شعور کنم
میروم از نجف عبور کنم

لحظه ای از زمین جدا بشوم
آسمان را کمی مرور کنم

تجلی خدا

به او دادند کشتی را که در آن ناخدا باشد
در این دنیای خاکی او تجلی خدا باشد

خدا بود و نبی بود و بنا شد حضرت خاتم
نه در روی زمین بلکه امیر ماسوا باشد

محرم راز نبی

هرکس که شد غلام تو بااحترام شد
پس خوش‌بحال آنکه برایت غلام شد

فردا فقیر کوی‌تو آقاست در بهشت
قنبر به لطف نام تو عالی‌مقام شد

یا علی

ولــی خالق اکبـــر علـیٌ هو علـیٌ حق
وصی پاک پیغمبـر علـیٌ هو علــیٌ حق

مطیع حضرت سبحان بحکم محکم قران
مطاع ماسوا یکسر علـی هو علـیٌ حق

دلتنگ نجف

طلبیدی و به پابوس رسیدم با اشک
چشم خود را وسط صحن تو دیدم با اشک

خیره بر آینه کاری شدم و آب شدم
از خجالت! که چرا دیر رسیدم با اشک

علی جانم

از روز اول خلقت علی بـود و خدا بوده
حسابش با تمام خلق ، همان اول جدا بوده
علی ناجی و استاد تمام انبیاء بوده
شب معراج احمد هم خدایش را صدا بوده

اهل بهشت

اهل بهشت و در وسط حوض کوثریم

چون ما فقط گدای گدایان حیدریم

ما خود به خود فقط به خدا وصل می شویم

چون ما دخیل چادر زهرای اطهریم

دکمه بازگشت به بالا