غرقِ طلوعِ توست، شب انتظار هم
مست از شرابِ رؤیتم؛ اما خمار هم
گلدستهام؛ خراب؛ ولی دائمُالاَذان
ای أشهدت سرودِ لبم در مزار هم
غرقِ طلوعِ توست، شب انتظار هم
مست از شرابِ رؤیتم؛ اما خمار هم
گلدستهام؛ خراب؛ ولی دائمُالاَذان
ای أشهدت سرودِ لبم در مزار هم
خیال خام میجوید تمنای وصالش را
ولی با این همه دل دوست میدارد خیالش را
مشو جویای احوال دل سرمست و حیرانم
کسی که با علی باشد نمیپرسند حالش را
اگر به آخر لشگر مسیر شاه اُفتد
به ساحت نِگهش عبد روسیاه افتد
کشیده گردن خود در صُفوف مشتاقان
مگر که چشم عَلیلم به پادشاه افتد
سپاه پلکهایش چند لشکر را تکان میداد
علی با خطبهخوانی قلب منبر را تکان میداد
به وقت زهد سلمان را کرم میکرد و حاتم را
عیار راستگوییاش اباذر را تکان میداد
به پای دل به ایوان نجف رفتی، به سر برگرد
به گنبد خیره شو از مرقدش صاحب نظر برگرد
نگاه واپسین سایلان لطفی دگر دارد
دم برگشتن از فیض زیارت یک نظر برگرد
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی
اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانهاش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست
بخوان حدیث پیمبر که اینچنین فرمود
نگاه کردن بر روی او عبادت شد
و آنکه از رخِ مولای خویش محروم است
به لب چو ذکر علی داشت غرق طاعت شد
من آمدم به جهان فقط به عشق علی
که دل ببخشم و جان فقط به عشق علی
نه من، که خالق او، شده ست عاشق او
و شد خدای جهان فقط به عشق علی
حق داشت کعبه سینه ی خود را دوتا کند
چون راز را شنید و نشد برملا کند
کو آن کسی که نان علی را نخورده است
کو آن کسی که حق نمک را ادا کند
چه خیال محال و چه خواب چپی که رسد سر من به سرای علی
به یقین بَسَم این که به هر مژه سُرمه کشم ز غبار عبای علی
به فدای تو روح درون تنم به فدای تو هم سر و هم بدنم
نه سر و بدنم نه که روح تنم همه کار و کسم به فدای علی
به تو امیرِ کبیرِ غدیر میگویند
به نوکران تو عَبدُالاَمیر میگویند
به سنگریزهی راهِ تو قلهی جبروت
به کوه، پیش تو ریگی حقیر میگویند