شعر مذهبی

شعر محسنیه

علی زهرای خود را بعد از آن فریاد پیدا کرد
بماند اینکه چادر را حسن در باد پیدا کرد

به غیر از در,که در هم خورد شد شرقی و غربی شد
زمان,خم شد شبیه فاطمه,ابعاد پیدا کرد

شعر وداع با ماه صفر

اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش نمُردم پس از محرمتان

لباسِ مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کَنَم از آن؟ چگونه از غمتان؟

امام الرئوف

نام حسین سینه زنان را یکی یکی
با گریه گرد کرببلا جمع میکند
نزدیک شصت روز خودش سفره پهن کرد
این سفره را امام رضا جمع میکند

مناجات با امام زمان عج و وداع با ماه صفر

گرچه چشمان مرا اشک غمت پر می کند
تا قیامت بر غمت چشمم تفاخر می کند

می رسد آن روز که نان شب هجر تو را
رونق بازارت ای خورشید! آجر می کند

حضرت رضا (ع)

بر سر کشیده است عبا حضرت رضا
بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا

آه از جگر بلند شد و مرثیه گرفت
تا سر کشید جام بلا حضرت رضا

دار الشفای کشور ما

نامِ شـما دوایِ تـمامی دردهـاست

دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست

گفت ای بابا

 

چون خرابه مرکز پرواز شد

بال بلبل رو به بابا باز شد

راس خونین را میان پر گرفت

گریه کرد درد و دل از سر گرفت

توسنگ خوردی

چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم
که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم
حمایلم شده این ریسمانِ بازویم

بد زد

 

گرچه از دور از آن فاصله‌ها زد بد زد

آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد

چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود

وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد

عمو افتاده

 

ذکـرِ لاحـول ولا قـوه الا باالله
می کند بدرقه یِ راهت اباعبدالله

تو امـیدِ حـرمِ فاطمـیـونی آری
همه یِ عشقِ منی باید عَلَم برداری

ساقی خاندان ما رفته

یاعلی!پهلوان ما رفته
ماه از آسمان ما رفته
جان نداریم جان ما رفته
ساقی خاندان ما رفته

یا اباعبدالله الحسین ع

حب تو در قلب تمام مومنین است
مهر تو با آب و گل شیعه عجین است

اسلام را ماه محرم حفظ کرده
پس روضه خواندن رکنی از ارکان دین است

دکمه بازگشت به بالا