دختـری از عشیره یِ خورشید
چشم خود باز کرد و دنیا دید…
گل لبـخنـد بر لـب توحـید
شاه دین گونه های او بوسید
دختـری از عشیره یِ خورشید
چشم خود باز کرد و دنیا دید…
گل لبـخنـد بر لـب توحـید
شاه دین گونه های او بوسید
دختـر نوری و به ما نور خدا بخشیدی
تو با دعـا آمـدی و حـال دعا بخشیدی
پر از صدای رحمتی پر از سلام و صلوات
به خانه یِ شاه وفا خوب صفا بخشیدی
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
ای رونق فصل بهار أُمِّ إِسحاق
ای دلخوشی روزگار أُمِّ إِسحاق
تو فرق داری با همه , از دار دنیا
تنها تویی دار و ندار أُمِّ إِسحاق
بوی گل در همۀ ارض و سما پیچیده
بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده
دست مولاست به این سفره نمک پاشیده
در کویر دل من باز گلی روئیده
سوره کوثرِ امام حسین
جلوه مادرِ امام حسین
نمکِ لشگرِ امام حسین
نازنین دخترِ امام حسین
هر اهل دلی یافته راهی به رقیه
پس رو زده با کوه گناهی به رقیه
هروقت نشسته س سر شانه ی عباس
تقدیم شده منصب شاهی به رقیه
دختری آمد از قبیله ی عشق
نذر راهش سبد سبد احساس
عالمی غرق شور لبخندش
کاشف الکرب حضرت عباس
یک جلوه کرد نور منور درست شد
نورش تلالو کرد , که گوهر درست شد
از گرد و خاک مقدم او زر درست شد
بهر ثناش این همه منبر درست شد
سلام ما به حضور مطهّرت خاتون
درود , دختر ارباب عشق و زیبائی
سلام روشنی چشمهای ثارالله
درود آبی بی انتهای دریائی
باید زمین مرده رسد تا بهار عشق
باید نظر شود که شود جان, نثار عشق
باید نظر شود , که شوم ریزه خوار عشق
هرکس که مانده بر سر قول و قرار عشق
سیزده بار زمین خورد دلم
سیزده مرتبه افسرد دلم
دفعه ی چاردهم مرد دلم
ناگه از قبر خودش دل پا شد
بخت من نیمه ی شعبان وا شد