بدهکاری حرم آمد , تو پر کردی حسابش را
سلام گرگ گرچه با طمع , دادی جوابش را
پریشان هرکس آمد در حرم با مشکلی کاری
تو با لبخند دادی پاسخ حال خرابش را
بدهکاری حرم آمد , تو پر کردی حسابش را
سلام گرگ گرچه با طمع , دادی جوابش را
پریشان هرکس آمد در حرم با مشکلی کاری
تو با لبخند دادی پاسخ حال خرابش را
غزل به وصف تو, دلخواه میشود گاهی
اسیر دست شعف, آه میشود گاهی
ز معجزات نگاهت یکی همین باشد
که کوه غم به دلم کاه میشود گاهی
در این قبیله هر زمان نوزاد می آید
حیرت درون عالم ایجاد می آید
ضامن ترین صیاد بچه آهوان دشت
با جلوه ای از وحدت اضداد می آید
با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان
دارد خبرها میرسد از محضر سلطان
در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده
با مهربانی چشم ذره پرور سلطان
سبو روی لبش جز ذکرِ خِیر خم نمی آید
و این یعنی کبوتر جز پی گندم نمی آید
اسیر عشق راهش را به عشق آباد پیدا کرد
که عاشق هرگز از راهی که گردد گم ؛ نمی آید
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
راز دلم, نیاز دلم, باور دلم
سوی تو دستوپا زده بال و پر دلم
آنچنان کز سوره ها بر دل فقط کوثر نشست
بین صحنت جای خواهر بر لبم مادر نشست
انقدر سائل که در این صحن پشت در نشست
بیشتر از آن یتیم امد و بالا سر نشست
“دختری از اهل بیت آفتاب”
دختر لبخندهای مستجاب
از تبار لا فتی الا علی
وارث “من عنده علم الکتاب”
سلام حضرت بانو گدا نمیخواهی؟
عزیز ضامن آهو گدا نمیخواهی؟
دلم گرفته به غم خو گدا نمیخواهی؟
شدم اسیر هیاهو گدا نمیخواهی؟
اولِ جـاده بایـد به خـودم فـکر کنـم
به چه بودم؟به چه هستم؟چه شدم؟فکر کنم
بُگـذرم از خـودِ ناقابلـم وُ دل بِدَهـم
دلِ دریـا زده را بـاز به سـاحل بدهم
عُمری غُبارِ حضرتِ معصومهایم ما
تا در جوارِ حضرتِ معصومهایم ما
هرچند بارِ حضرتِ معصومهایم ما
در سایه سارِ حضرتِ معصومهایم ما
والشمس ضحها شب ما سحر آمد
المنت لله که این غصه سرآمد
صد چله گرفتیم که آخر خبر آمد
از کعبه ما جلوه توحید درآمد