ورقِ زندگی ام را به خدا برگرداند
نور عشق تو ز بیراهه مرا برگرداند
من خطا رفتم و پیش همه گفتم با عشق
ناز چشمان تو من را ز خطا برگرداند
ورقِ زندگی ام را به خدا برگرداند
نور عشق تو ز بیراهه مرا برگرداند
من خطا رفتم و پیش همه گفتم با عشق
ناز چشمان تو من را ز خطا برگرداند
از درون خالی شدم غیر از ریا چیزی که نیست
از من بیخانمان غیر از جفا چیزی که نیست
بر زمین خوردم بلندم کن خدای مهربان
در هوس غرقم یقین غیر از هوا چیزی که نیست
سلام آسمون من منم زمین
یه کمی از اون بالا منو ببین
بیا و به خلوتم سری بزن
یه سحر بیا پای دلم بشین
دور بودم از سرایت حس غربت داشتم
ماه ها بود انتظار ماه رحمت داشتم
خود مرا خواندی به درگاهت و الا من کجا
از برای صحبت با تو لیاقت داشتم؟
من کیم اون که تو رو یادش رفت
من کیم اون که همش بد کرده
تو همونی که همش منتظری
بلکه این بنده ی بد برگرده
مثل قدیم یه کم بهم نگا کن
این دل بی حیا رو با حیا کن
این روح کهنه رو ازم بگیر و
برام یه روح تازه دست و پا کن
بخشیدن گناهم یک بغض یک نفس بود
دلرحم بود یارم ، یک قطره اشک بس بود
این نفس مثل بختک من را رها نمیکرد
من پر کشیده بودم دنیا پر از قفس بود
همین که صوت مناجات در فضا پیچید
نسیم بخشش و رحمت به هر سرا پیچید
برای بال زدن راه آسمان باز است
دوباره عطر خوشی در دل هوا پیچید
یا کریم الصفح رحمی کن به ما ؛ ما را ببخش
خسته ایم از این همه جرم و خطا ما را ببخش
کاری از ما بر نمی آید خودت کاری بکن
باز کن امشب گره از کار ما ؛ ما را ببخش
زیر پا ماندم و لگد نشدم
سر به زیرم که سرو قد نشدم
نمره ی صفر هم زیادم بود
کرم توست زیر صد نشدم
گر به تکلیف غمت مونسِ جانست چه غم
تا یکی مثلِ تو اربابِ جهانست چه غم
شیوه ی دلبریت خون جگرم کرد .. ولی …
چون سرِ زلفِ تو پایش به میانست چه غم
یا بسوزان درمیان شعله خاکستر شوم
یا ببخش این بنده را.ادم شوم بهتر شوم
بنده ی بد را زدن کاری ندارد.تو نزن
جای آن راهم بده در خانه ات نوکر شوم