روضه کُشنده بود , ولی روضه خوان نمُرد
حتی یکی از آن همه گریه کنان نمُرد
دیدم کتیبه سوخت , گریبان خود درید
با ذکر یا حسین , زبان در دهان نمُرد
روضه کُشنده بود , ولی روضه خوان نمُرد
حتی یکی از آن همه گریه کنان نمُرد
دیدم کتیبه سوخت , گریبان خود درید
با ذکر یا حسین , زبان در دهان نمُرد
کربلا شد دیارِ بی رحمی
رفت بالا عیارِ بی رحمی
هرچه خورشید داغ تر می شد
خاک می شد دچارِ بی رحمی
زیبا هلال یک شبه, ای سایه سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه
لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه
آن تندباد تیر, بگو با تنت چه کرد؟
با قلبِ مثل آینهی روشنت, چه کرد؟
وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است,
با ما, ببین که روضهی افتادنت چه کرد
آه افتاد ماه در گودال
ماه افتاد آه در گودال
عمه با نیزه های دور تنت
ساخت یک بارگاه در گودال
روزگار خوشم ای یار نظر شد دیدی
باز هم زینب تو خون به جگر شد دیدی
سروسامان مرا دست به دستش کردند
کیسه ی لشگر کوفه پر سر شد دیدی
باید که از نیزه سرت را پس بگیرم
رگ های سرخ حنجرت را پس بگیرم
آه ای سلیمان زمانه سعیم این است
از ساربان انگشترت را پس بگیرم
نسیم حزن وزیده, حسین چشم تو روشن
شرر به خیمه رسیده, حسین چشم تو روشن
تو رفتی و نشنیدی که خواهرت سر گودال
چقدر طعنه شنیده, حسین چشم تو روشن
آخر میان روضه یِ تو خوب میشوم
پیش علی و فاطمه محبوب میشوم
جنس دلم اگر چه کم ارزش تر از مس است
با ذکر یا حسـین طـلاکـوب می شوم
خیز از جا و از این زندگی ام سیر مکن
با غمت جان مرا پیرتر از پیر مکن
نیست عضوی به تنت شبه علی اکبر من
با چنین حال علی سعی به تکبیر مکن
تا به میدان نعره ی الله اکبر می کشید
بر سرش خیل ملایک بی عدد پر می کشید
لرزه بر پیر و جوانان حرامی می نشست
تا که فریاد رجز با سبک حیدر می کشید