حاضرم غربت ببینم بیشتر اما تو نه
دربه در باشم دراین کوه و کمر اما تو نه
حاضرم بین صدای طبلهای کوفیان
محتضر باشم من از داغ پسر اما تو نه
حاضرم غربت ببینم بیشتر اما تو نه
دربه در باشم دراین کوه و کمر اما تو نه
حاضرم بین صدای طبلهای کوفیان
محتضر باشم من از داغ پسر اما تو نه
روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند
از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند
پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است
دسته سینه زنی پشت پیمبر ساختند
شادم از این که باز مرا غم نجات داد
دل را زلال گریه و ماتم نجات داد
یکسال معصیت کمرم را هلال کرد
آخر مرا هلال محرم نجات داد
حسین, گیسوی با خون خضاب, دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه, تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب,دیده قدیم
ای “با وفا رفیق !” , منم “بی وفا رفیق”
اصلا غریبه نیستم ای “آشنا رفیق !!”
یا “اَیُّهَالرَّفیق” , منم “لا رَفیقَ لَه”
یک لحظه هم بکن به دلم اعتنا … رفیق !!
حمدلله صاحب قلبی پریشانم حسین
باز هم بر سفرۀ عشق تو مهمانم حسین
همنوا با خواهرت, تسکین قلب مادرت
هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم حسین
شیعه را عمری ست دلخوش می کند, غم را ببین!
یازده ماهند حیرانش, محرم را ببین
بارها شمس و قمر را دیده ای اما جدا
داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین
عاشقی کردن من جز غم و آزار نشد
دل من سوخت که دلداده ی دلدار نشد
من خطا کردم و او دید مرا, رد شد و رفت
باز گل کاشت و این نوکر بد , خوار نشد
اگرکه نامه من محضرت بیاید چه
خبر زآمدن لشگرت بیاید چه
چقدر از روی هربام سنگ میخوردم
شکستگی سر من سرت بیاید چه
کسی که از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد
دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
خدا به سوختگان غمت نظر دارد
تا حسین بن علی بین دل ما جا گرفت
کار عقل و عشق در این عاشقی بالا گرفت
غرق نفسم بودم و بسیار دست و پا زدم
داشتم از دست میرفتم که دستم را گرفت
عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا
کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا
عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر “حسین”
چاییِ خوش رنگ , زیر مشکیِ بزم عزا