شعر مرثیه

در پشت در نشسته ام

نامه سیاه را به حرم ره نمی دهند
اهل گناه را به حرم ره نمی دهند

گمراهی است حاصل عمر گذاشته ام
گم کرده راه را به حرم ره نمی دهند

نیست جز شوق زیارت

نیست جز شوق زیارت در نگاه زائران
میشود بال ملائک فرش راه زائران

در نجف اذن زیارت از علی باید گرفت
میشود دست علی پشت و پناه زائران

لعنت الله علی حرمله

خوب و بد پشت سر قافله راه افتاده
هر که شد عاشق این سلسله راه افتاده
نا مسلمان و مسلمان به حرم می آیند
هر زن و مرد ز هر فاصله راه افتاده

اللهم رزقنی کربلا

به دلم داغ حرم را مگذارید فقط

به همین حال مرا وا مگذارید فقط

ببَریدم ببَریدم شده حتی در خواب

بین این شهر مرا جا مگذارید فقط

شاید نخواستی حرمت را نشان دهی

 

 

 

خیلی ثواب داشت به این مرده جان دهی..
شاید نخواستی حرمت را نشان دهی..
شاید دلت نخواسته که دعوتم کنی..
راضی نبوده ای که مرا راحتم کنی..

اربعین عُشاق

اربعین “عُشاق” جان را نزد جانان میبرند
سر برای پیشکش دربار سلطان میبرند

هم سواره هم پیاده دل به جاده میزنند
آبرو از هرچه عذر و هرچه هجران میبرند

سِیر نجف تا کربلا

لعنت به من گاهی اگر بیراه رفتم
جز راهت هرجا رفته ام , در چاه رفتم

سِیر نجف تا کربلا معنیش این است
از مرقد این شاه تا آن شاه رفتم

من زینب مجروح توام

از سر ِناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده

همه دیدند که زینب سر قبر افتاده

چشم او در اثر حادثه کم سو شده است

کمرش خم شده و دست به زانو شده است

صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم

ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم

باور نداشتم که به قبرت نظر کنم

ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید

با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم

زینب رسیده کربلا

کاروانی میرسد از کوچه ی آزارها
کاروانِ زینبِ غمدیده و بیمارها

مانده از باغ بهارِ مرتضی و فاطمه
ساقه هایی زخم و نیلی از هجوم خارها

سالار زینب (س)

با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت
چاره ای نیست بجز سوختن و ساختنت

گفتی آنروز:خدا کشته مرا خواسته است
دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت

صحرا به صحرا آمد

آمد به دنبال سرت خواهر پیاده
آمد به دنبال تو تا آخر پیاده

با قد خم از کربلا تا شام آمد
همراه جمع قافله مادر پیاده

دکمه بازگشت به بالا