دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست
از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟
دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست
از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟
باز میسوزیم از غم؛ آتشِ هجران و من
روضهات گرم است, با این هر شبه مهمان و من
من شبیه آسمانِ بغض کرده؛ ابریام
یک رقابت هست, بین بارشِ باران و من
حاجت به شرح آن نیست,دردی که خود عیان است
این اشک شور گونه, شیرین ترین بیان است
از عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شد
در خیمه ی حسینی, دلها همه جوان است
طعنه ی خلق مرا سخت اذیت کرده
بارها آینه از سنگ شکایت کرده
به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید
چه کسی غیر تو اِنقَدر محبت کرده
عشق تو هست , جنت اعلا نخواستیم
فردوس مال توست , ولی ما نخواستیم
«خود شاهدی به نام تو دُکان نساختیم»
ما با توییم , از تو که دنیا نخواستیم
چون ” نماز وَتر ” که یک رکعتش را میخورم
نوکری تکلیف بود و تهمتش را میخورم
شاه من عمریست دارد زحمتم را میکشد
این منم , یک عمر , مزدِ زحمتش را میخورم
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد!
سود کردم پیش تو! گرچه زیان بودم حسین
فطرس گدایِ هر شبِ صحن و سرای توست
هر کس که سینه زن شده تحت لوای توست
هر جای این جهان که نظر می کنم تویی
یعنی که جای جای جهان کربلای توست
کرمت ذاتیه الحق میتونی
یه گدا رو یک شبه آقا کنی
محاله شما بهم بگی برو
محاله که دستامو رها کنی
این سی شبه ازدست ما راضی شدی یا نه؟
ارباب جانم از گدا راضی شدی یا نه؟
سی روز میخواندیم سی شب گریه میکردیم
هم پای تو هم پای زینب گریه میکردیم
در حریمت بغض هایِ آسمان پایان گرفت
باد تا پیچید دور پرچمت, باران گرفت
در ضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب
غیرممکن ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت
من از گدایی این خانه سود میخواهم
فقیر آمدم و از تو جود میخواهم
من از خدا که برای تو تا دم آخر
به خاک پات بیفتم سعود میخواهم