بس که پر کرده فضای صحن را فریاد ها
نیست پیدا در حریمت های و هوی باد ها
کوربیناشد, فلج پا شد,گداروزی گرفت
پشت هم رخ می دهد اینجا از این رخداد ها
بس که پر کرده فضای صحن را فریاد ها
نیست پیدا در حریمت های و هوی باد ها
کوربیناشد, فلج پا شد,گداروزی گرفت
پشت هم رخ می دهد اینجا از این رخداد ها
دوباره میروم آرام و بی صدا مشهد
سلام حضرت سلطان ؛ سلام یا مشهد
سلام میدهم از دور و میشوم نزدیک
چقدر فاصلهها کم شدهست , تا مشهد
ای رئوفِ همیشه خوب سلام
پیش تو میشود دلم آرام
شد زیارت همیشه نیمه تمام
هر که رویت ندید شد ناکام
دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا
از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا
من نمی دانم به تو نزدیکم آقا یا که دورم
چشم بر راهم به ظاهر درعمل سدِّ ظهورم
روز خود را می کنم آغاز با یاد تو امّـا….
در تمام روز اهل جرم و عصیانم …شَرورم
من باده نوشی ام را هرگز نکردم انکار
بر عکس زاهد شهر می میخورم در انظار
بگذار تا بگویم کارم گذشته از کار
جرم نکرده ام را مردانه کردم اقرار
کریمی و گدایت میکند مهمان دو عالم را
تهی دست فقیرت دیده ام دستان حاتم را
ضریح تو زمان معجزاتت مات خواهد کرد
شبى موسى بن عمران را , شبى عیسى بن مریم را
قیامتی که کسی را ره گریزی نیست
شفا اگر به شفاعت تو بر نخیزی نیست
دلم به مهر تو تا عرش میرود بالا
ولی بدون تو اندازهی پشیزی نیست
ای که مرآت خدایی مددی حضرت سلطان
معدن جود و سخائی مددی حضرت سلطان
هر گدائی که به سویش بنمایی تو نگاهی
رسد آخر به نوایی مددی حضرت سلطان
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانه ات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
سنگ بی ارزش کنار تو زبرجد میشود
سنگ قبر دوستانت نیز مرقد میشود
تو تمامی صفات خوب را داری ولی
“رأفتت” بین صفت هایت سرآمد میشود
تو آن امام غریبی تو آن امام رئوف
در این کرانه,به خورشید بی بدل معروف
غزال خسته دوبیت اشک پیش پایت ریخت
همین که شد به نگاهش نگاه تو معطوف