با تو باشد رنگ غم هرگز نمی بیند کسی
ناخوشی حتی به کم هرگز نمی بیند کسی
بوسه میگیرم مدام از جای جای این ضریح
با رضاجان هم و غم هرگز نمی بیند کسی
با تو باشد رنگ غم هرگز نمی بیند کسی
ناخوشی حتی به کم هرگز نمی بیند کسی
بوسه میگیرم مدام از جای جای این ضریح
با رضاجان هم و غم هرگز نمی بیند کسی
کاسه ی صبرش همینکه هر کسی سر میرود
مضطرب ، سمت حرم، از صحن کوثر میرود
هــم می آید زائــرت با دیــده ی تر در حــرم
هــم دم رفتــن که شد با دیده ی تر میـــرود
زحمتی را که پدر از کار طفلان میکشد..
گرچه باشد سخت!با شوق فراوان میکشد
پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین..
زحمت کار مرا شاه خراسان میکشد..
از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است
از برکتِ عشقش…نفسم در هیجان است
وقتی که دلم محفلِ آشوب و هیاهوست
آغوش حرم ،اَمن ترین جای جهان است
وقتی که آوردند قرآن را به مشهد
جان را به تن دادند جانان را به مشهد
شد پایتخت حاجت عالم، خراسان
یعنی که باید برد تهران را به مشهد
سبب شد تا بگویم بار دیگر مدح سُلطان را
همین که تازه کردم خاطرات شهر زنجان را … *
به خاطر باز آوردم من این شعر درخشان را
“سگ کویت به دست آرد رگ خواب غزالان را”
راستی دیشب پدرم خیلی هواتو کرده بود
مادرم نماز صبح همش تو رو صدا میکرد
عکسایی که تو حرم گرفته بودیمو همش
روشونو دس میکشید میگفت حسین…نیگا میکرد
هر که می آید به این در می شود پس محترم
یا شود مانند نوکر می شود پس محترم
هرکه زوّارت شود در چند جا یاری کنی
زایرت حتّی به محشر می شود پس محترم
دور ایوان طلا گشتم و فهمید دلم
عاشقی کردن زوّار تو زیباست فقط
مردمان در پی مستی و دل ما پی توست
ذکر نام خوش تو عالی اعلاست فقط
نیمه ی شب شده و وقت دعا آمده است
در زدم باز کنی باز گدا آمده است
باز با کوله ای از جرم و خطا آمده است
درِ این خانه به امید عطا آمده است
ای که سر از فضل و کرَم بی انتهایی
دارالامان و کعبه ی اهلِ ولایی
ایران گلستان گشته از یمنِ حضورت
از لطف و احسانِ تو و از فیضِ نورت
مهربان تر از شما ماندم که پیدا می شود؟
یا کسی در این جهان مثلِ تو آقا می شود؟
ای طبیبِ دردها،با کوهی از درد آمدم
دردِ من با گوشه ی چشمت مداوا میشود