شعر مناجات امام زمان عج

یا ولی الله

اشک را از چشمه‌سارِ دیدۀ تر می‌کِشم
دارم از اندوه تو آهِ مکرر می‌کشم

من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام
جام زهرِ دوری‌ات را شب به شب سر می‌کشم

منو ببخش

منو ببخش برای لحظه هایی
که بردم از یاد تو رو مهربونم
از من فقط بدی رسید و تنها
خدا به خاطر تو داد امونم

یا صاحب الزمان(عج)

پروانه سوخت در دل شعله…، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت

فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراق‌دیده که درمانگری نداشت

انتظار

او از من و بهانه من انتظار داشت
او از نسیم خانه من انتظار داشت

میخواست یاد کنم قدر لحظه ای
از گریه شبانه من انتظار داشت

یا صاحب الزمان(عج)

دنیا زده به عزت دنیا نمیرسد
حیران غیر دوست به صحرا نمیرسد

باید بفکر بود که او فکر ماکند
مجنون بیخیال به لیلا نمیرسد

شرط عاشقی

در‌سماواتش‌ اگر که خواستی پر وا کنی..
باید اول از تعلق های خود پروا کنی!

یوسف گم گشته الزاما که در بازار نیست
می‌توانی یار را در قلب خود پیدا کنی

الهی العفو

مابین خوبانت به بدها هم نظر کن
یک بار هم از کوچه اینها گذر کن

خیلی گناه آورده ام اینجا ببخشی
شام مرا با نور آمرزش سحر کن

فیض روضه

نه صبحی داری و نه شب عزیزم
دلت آتیشه داری تب عزیزم
شبِ عباسه اما ناله داری
برایِ غصه‌ی زینب عزیزم

حبیبی یا مهدی

دیده بگشا که ز دوریِ شما خسته شدم
آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم

سر به زیر آمده ام تا که بگویم به شما
از گناهان زیادم بخدا خسته شدم

جمعه

 

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

هجران

در آینه قیل و قال را میبینم
یک آدم بی خیال را میبینم
این جمعه اگر گناه را ترک کنم
قطع به یقین وصال را میبینم

درد جدایی

دارم تحمل می کنم درد جدایی را
در ندبه ها سر می دهم مولا کجایی را

در گوشه ی زندان هجران…با خیال وصل
هرشب تصور می کنم صبح رهایی را

دکمه بازگشت به بالا