ما نمک پرورده ها مدیون احسان توایم
حال ما خوب است شبهایی که مهمان تو ایم
بوی رحمت می رسد از سفره های ماه عشق
ما به امید عطای تو سر خوان تو ایم
ما نمک پرورده ها مدیون احسان توایم
حال ما خوب است شبهایی که مهمان تو ایم
بوی رحمت می رسد از سفره های ماه عشق
ما به امید عطای تو سر خوان تو ایم
چنان خلیل اگر بین شعله بنشینم
هزار لاله از آتش برات میچینم
به حجله میبردم ساغر از سخاوت خویش
چراکه دختر رز داده قول تمکینم
من زبان بسته ام و صوت تو چاووش شده ست
عقل گویا شده, جهل است که خاموش شده ست
سال ها کعبه پریشان همان یک لحظه ست
اینچنین از غم دوریت سیه پوش شده ست
دارم اگر از عشق تنها ادعایش را
اما همیشه در سرم دارم هوایش را
او جان به من داده اگر جان مراهم خواست
هرگز نمیپرسم از او چون و چرایش را
زاهد نماز همچو گنهکار بشکند
در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند
روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر
باید دهان خویش ز گفتار بشکند
دارم به لبم شعرِ پر از شور نجف را
آیینه شدم گنبد پر نور نجف را
میخانهی ما مَرد طلب میکند و مست
بر ما برسانند اگر انگور نجف را
خمارم من خمار باده های زیر ایوانش
مرا شکری است تا هم رشته هستم با خمارانش
نوشتن,آب,بابا را سگ کویش به من آموخت
کسی که صد چو عیسی میشود طفل دبستانش