فرشتگان سماائتلاف می کردند
به گرد بسترنرگس طواف می کردند
به زیر سایهی محراب سبز گهواره
پیمبران خدااعتکاف می کردند
فرشتگان سماائتلاف می کردند
به گرد بسترنرگس طواف می کردند
به زیر سایهی محراب سبز گهواره
پیمبران خدااعتکاف می کردند
چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم
اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟
اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟
اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟
اگر آیی همه شهر به هم میریزد
قله های غم من پشت سرم , میریزد
با خبر باش که ای یوسف کنعانی من
دست های کرم اهل کرم میریزد
روبه گندمزارها میآیی ای مولای گندمگون
آیهی صلحند چشمان شما ـ «والتین والزیتون»
ابروانت خط نستعلیق خطاطی زبردستند
آخرین بیت از غزلهایی خیال انگیز و یکدستند
وقتی تو از سفر برسی عید میشود
دنیا دوباره صاحب خورشید میشود
چشمان روشنت که طلوعی دوباره کرد
دلها پر از تجلّی توحید میشود