شعر هیئتی

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر
میشود در همه جا جوشن حیدر مادر
هیزم جمع شده,حمله لشکر,مادر
پاگرفته همه جا ناله ی مادر مادر

آن درد می اَرزد که درمانش تو باشی
آن هجر می چَسبد که پایانش تو باشی

دل آرزو دارد در این تاریکیِ محض
یک شب بیایی ماهِ تابانش تو باشی

بیتاب و بیقرارم, فکری به حال من کن
آشفته روزگارم, فکری به حال من کن

عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛
دست تو میسپارم فکری به حال من کن

تا که لطفت شامل خودکار و دفتر میشود
حال شعرم با غزل های تو بهتر میشود

باز در کارم گره افتاد و مادر گفت که
حلّ مشکل روضه ی موسی بن جعفر میشود

می‌نویسم که والضُحیٰ زینب
عصمت اللهِ کبریا زینب
جمعِ اَسماء و اِسمها زینب
ربنا بعدِ ربنا زینب

ملجأ هر عاشق شیدا حرم
مرکز ثقل آسمان ها حرم

کریمه ای و کرمت مانع است
کسی گدایی کند الّا حرم

دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را

تسبیحِ دل ذکر و دعا را دوست دارد
«أَمَّن یُجیبِ» روضه ها را دوست دارد

دستِ گدایی همه سویش دراز است
بنده نواز است و گدا را دوست دارد

تا کی غریبانه در این کنعان بمانم؟!
در انتظار دیدنت گریان بمانم

تا کی منِ قحطی زده بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم؟!

تا علمدار افتاد
خنده از اشک رباب بر لب انظار افتاد

گریه مى کرد حسین
آنطرف بین حرم دخترکى زار افتاد

من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم

واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟