خاک قدومش گوهر گوهرشناسان
دانند قدر و قیمتش را زرشناسان
حتی سرافرازان کنارش سر به زیراند
هستند سرباز مطیعش سرشناسان
خاک قدومش گوهر گوهرشناسان
دانند قدر و قیمتش را زرشناسان
حتی سرافرازان کنارش سر به زیراند
هستند سرباز مطیعش سرشناسان
می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو
سورهی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو
گفتیم هر زمان همه جا مرتضی علی
ذاکر شدیم ذکر تو را مرتضی علی
از مدح تو همیشه قلم شرم می کند
ای قدّ شعر پیش تو تا مرتضی علی
قصه ی این عشق را میثم روایت می کند
قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند
گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته
شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند
تا که بر آن چهره موی تو حمایل می شود
بر دل دیوانگانت عشق قاتل می شود
نیمه جان است و بدنبال اشارات تو است
تا که از برق نگاهت ماه ، کامل می شود
چنین میبیند آنکه در نجف اهل نظر باشد
طلا چسبانده خود را زیر ایوانش که زر باشد
علی باحق و حق با او، ولَیْسَ الهادی الاهو
علی حق حق علی هو هو، از این ها بیشتر باشد!؟
خدا نشست که از رخ نقاب بردارد
ز خود کنایه ی فصل الخطاب بردارد
زچشم عالم امکان حجاب بردارد
حجاب از ازل بوتراب بردارد
برای این همه لب تشنه آب بردارد
به میزان گران سنجی از این بهتر نمی آید
دگر مانند حیدر آسمان گستر نمی آید
به سوی کعبه دیگر من نمازم را نمی خوانم
که زیبا قبله ای آمد و زیباتر نمی آید
آزاد شد دلی که شده صید دام عشق
ما دیده ایم در سخن او مرام عشق
سر میدهیم در عوض یک ،کلام عشق
مارا خدا نوشته برای امام عشق
قدمتی دیرینه دارد نام او
ریشه در هر سینه دارد نام او
در خیالم از خدا دارم سؤال
آخر این اعجوبه دارد چند سال
مواجب میبرد خورشید از انوار ایوانش
فلک نان میخورد از سفره ی احسان سلمانش
نرفته دست خالی از درش حتی یهودی هم
به هر کس می رسم نَقلیست از لطف فراوانش