میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد
موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد
میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد
موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد
روشنا تر ز آب امّ بنین
بانوی با حجاب امّ بنین
انتخاب ابوترابی تو
افتخار بنی کلابی تو
باید برای زخم کاری زود مرهم بُرد
پس زود باید این دلم را تا محرم بُرد
اصلاً بساط روضهی تو روسفیدم کرد
این روسیاهیِ مرا شال سیاهم برد
اگر چه فاصله ها تا حریم و حائر توست
دل شکسته ما تا ابد مجاور توست
فقط نه قلب جهان بی قرار کرببلاست
بهشت هم همه ی جمعه ها مسافر توست
تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده
به روی پهلوی تو چند جای پا مانده
نفس کشیدهای و بند آمده نَفَست
به سینهات چقدَر استخوان, رها مانده
گاهی خیال می کنم از من بریده ای
جایی دگــَر نگار دگــَر برگـزیده ای
گاهی خیال می کنم ای ماهِ پشت ابر
آلودگـیِ خـلوت این بنده دیده ای
ذکری که می سازد دلت را صـِیقَلی چیست؟!
بی شک جواب آسمان جز یا علی نیست
هـرگـز ندارد جا مـیان فاطمـیون
آنکس که قلبش با غدیر و با علی نیست
هرکس که بی حب تو سمت حق به راه افتاد
در ابتدای راه خود با سر به چاه افتاد
با دیدن سیمای تو ظلمت فراری شد
از آن به بعد از چشم مردم نور ماه افتاد
گرچه سیاهْ لشکر معصومه ایم ما
از نوکرانِ نوکر معصومه ایم ما
از حوزه های درس مشخص تر است که…
پایین پای منبر معصومه ایم ما
دوباره جُمعه رسیدودلم بهانه گرفت
نیامدی, دلِ تنگم ازاین زمانه گرفت
ازآسمانِ دلم ابرِ غُصّه می بارد
نیامدی تو وبارانِ دانه دانه گرفت
بزرگیم, روحیم, تن نیستیم
همین دست و پا و بدن نیستیم
تجلى اسماء ربیم ما
در این “خویش تن”,خویشتن نیستیم
بعد تو از آه من ز سر زندگی گذشت
چل روز میشود که به آوارگی گذشت
چل روز میشود که اسیرم , اسیر تو
عمرم مدام در پی دلداگی گذشت