شهادت

شعر روضه حضرت رباب(س)

برای بستن دستش طناب لازم نیست
یکی به تیر بگوید شتاب لازم نیست

تمام دشت پر از عطر و بوی این غنچه است
معطر است زمین پس گلاب لازم نیست

شعر وفات حضرت خدیجه (س)

سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست
روشنی اش به جهان روشنی بی همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست
هر چه گوییم فقط عرض ارادت ازماست

شعر بستر شهادت حضرت زهرا (س)

«زبانحال امیرالمومنین (ع)»

ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری

نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری

شعر فاطمیه و غصب خلافت

وقتی که راز خلقت حق در حجاب شد

انگشتر قوام علی بی رکاب شد

یعنی فراری احد و خیبر و حنین

با ذوالفقار و صاحب آن بی حساب شد

مهمانی…

تو را آورده ام این جا که مهمان خودم باشی

شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم

تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

وهم سنگری که رفت

 

فریادشان به گوش فلک گوشواره است

مثل اذان که راز ِ مگوی مناره است

آنجا که عشق حکم فدایی شدن دهد

عقل ِ برون ِ منطق ِجاهل چکاره است؟

گذرکردم ازکوچه سار حقیقت

گذرکردم ازکوچه سار حقیقت

چوکارون آشفته ی شهر غربت

وطن بود ودستان اعجاز عاشق

صف آرایی تیک وتاک دقایق

دکمه بازگشت به بالا