سایه روی سرش را دوست دارد فاطمه
قهرمان خیبرش را دوست دارد فاطمه
با تمام دردها در را خودش وا میکند
خنده های همسرش را دوست دارد فاطمه
سایه روی سرش را دوست دارد فاطمه
قهرمان خیبرش را دوست دارد فاطمه
با تمام دردها در را خودش وا میکند
خنده های همسرش را دوست دارد فاطمه
چنان در سجده هایش استقامت می کند زهرا
سر سجاده تدریس عبادت می کند زهرا
تبسم می کند حیدر همین که گوشه ی خانه
برای زینبش قرآن تلاوت می کند زهرا
قد ایوان تو را دیدم مودب تر شدم
چشمکی زد تا ضریحت ناگهان لب تر شدم
برکه زاده برکه ای هستم تو ماه عالمی
شوق دیدارت دلم را برد و هی شب تر شدم
ناله های زخمی پروانه می لرزد چرا
یک کبوتر در میان لانه می لرزد چرا
جمع زهرا با علی میخانه می گردد فقط
فاطمه حرفی بزن پیمانه می لرزد چرا
در کشورم گدای علی موج می زند
شکر خدا ولای علی موج می زند
خالی نرفته دست گدایان فاطمه
دست گدا عطای علی موج می زند
نمک به زخم پر از خون این جگر نزنید
کتاب غصه ی این خانه را شرر نزنید
به ساءلان نجیب مدینه بسپارید
که پشت خانه ی ام بنین به در نزنید
ناله های زخمی پروانه می لرزد چرا
یک کبوتر در میان لانه می لرزد چرا
جمع زهرا با علی میخانه می گردد فقط
فاطمه حرفی بزن پیمانه می لرزد چرا
کتاب غصه ی ما را چرا آخر نمی اید
چرا بر بغض این حنجر لب خنجر نمی اید
کسی درد دل ما را چرا اینجا نمیفهمد
قنوت گریه بر چشم یل خیبر نمی اید
هجده بهار میگذرد از جوانیت
قربان لطف و معرفتو مهربانیت
جمع ملاءکه به شما سجده کرده اند
بین قنوت نافله ی اسمانیت
تو خوب بودی عزیزم نظر زدند تو را
مقابل پسرانت به در زدند تو را
تو خوب بودی عزیزم پر تو سالم بود
طواف کردی علی را شرر زدند تو را
بال این پروانه ها را جذب مکتب کرده ای
عاشقان را یک به یک دیوانه مذهب کرده ای
زیر ایوان خم شدن جان را مودب میکند
بانوی معصومه ایران را مودب کرده ای
نگاهت را مگیر آقا خدا را خوش نمی آید
گدایت را مکن رسوا خدا را خوش نمی آید
من مجنون و دیوانه گدای هر شبت هستم
بیا رّدم مکن لیلا خدا را خوش نمی آید