علی کبر لطیفیان

یگانه

مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته می‌رفتند از خانه شبانه

همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو, پا به پا, شانه به شانه

هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست

هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست
لباس مشکی ما هست , آبرویی هست

بیا حسین بگو تا که ما به سر بزنیم
میان شاه و گدا , راه گفت و گویی هست

دکمه بازگشت به بالا