فاطمیه

به رنج شانه زدی گیسوان زینب را

قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت

تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت

نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم

خدا دلم به مسیر محبتت انداخت

دعـا بس اسـت عـزیـزم …

دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه 

کمی دعـا به خودت کن به جـای همسایه

بـرای تک تکشان مغفـرت طلب کـردی 

ولـی بـه روت درآمـد صـدای همسایه

لحظه ی غسل

رسید لحظه ی غسل گل جوان علی

چه تازه گشته دوباره غم نهان علی

خدا نمانده توانی به بازوان علی

و خیره مانده به تابوت دیدگان علی

یا زوجه ولی الله

علی بود صدف عشق و گوهرش زهراست

علی است اهل کسائی که محورش زهراست

علی است صاحب بیت شرافت و عظمت

علی ابوالحسنین است و همسرش زهراست

در پیچ کوچه …

مادر سلام ! می چکد اشک روانتان

یعنی دوباره تیره شده آسمانتان 

ماه عزایتان که همان فاطمیّه است

غم را نشانده کنج دل شیعیانتان 

نگاهی به پشت در …

آسوده ی  بی خبر نگاهی گاهی !…

سرمنشاء درد سر نگاهی گاهی !…

 ای میخ ! اگر عقب عقب می آیی

بر لاله ی پشت در نگاهی گاهی !…

 جواد حاجی زاده

سیلی باد

سیلی باد روی صورت گل ها افتاد

عشق از لرزش این فاجعه از پا افتاد

دست آماده و هر ضرب غلاف آماده

کوچه آماده شد و فاطمه آنجا افتاد

 حمید رمی

 

خس خس راه نفست …

مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند

شعله بر سوختن بال و پرت آوردند

دست سمت رخ همچون قمرت آوردند

گل یاسم چه بلایی به سرت آوردند

آخرین وداع

بانو! نباش فکر سفر , خوب می شوی

هنگام صبح , وقت سحر , خوب می شوی

 

این رو گرفتنت به خدا احتیاج نیست

از زخم ها نمانده اثر , خوب می شوی

تنهای خانه

وقتی شکست پهلوی زهرای خانه را

افتاده دید قامت آقای خانه را

 

فریاد زد سَر همه : هیزم بیاورید

آتش گرفته دامنِ دریای خانه را

دوباره هیئت … دوباره عزای مادر …

دوباره هیئت ما در عزای مادرتان

رسیده است به زیر کسای مادرتان

 

میان ذکر مصیبت عجیب نیست اگر

شنیده میشود اینجا صدای مادرتان

کوچه خاکی

می آمد از آن دور و به دستش تبری بود

انگار در آن کوچه خاکی خبری بود

دیری نگذشت از غم خاتم که زمانه

آبستن پیشامد جانسوز تری بود

دکمه بازگشت به بالا