بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت
چه می خواهی از این بی سر، برو شمر
سرش را کنده ای دیگر ، برو شمر
غرور دخترانش را شکستی
بیا برخیز از پیکر برو شمر
تن ها به روی خاک مانده، سر نمانده
چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده
جسم جوانان بنی هاشم به خاک است
لشکر نمانده، ساقی لشکر نمانده
بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند
جایی برای بوسه ام آیا گذاشتند ؟
ای سوره ادب ، تو بزرگی کن و ببخش
رویت اگر که بی ادبان پا گذاشتند
پسرم در تب و تاب است خدایا چکنم؟
تشنه ی جرعه ای آب است خدایا چکنم؟
قحطی افتاده..همه تشنه لبان ناله کنند
بهرِ این طفل که خواب است خدایا چکنم؟
گره ای در میان ابرو داشت
در دلش اضطرار عالم بود
هی به خود گفت می روم اما
گره دست عمه محکم بود..