علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش
سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش
علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش
سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش
دیشب علی در چاه غربت زار میزد
از داغ زهرا بر در و دیوار میزد
دور از نگاه زخمی ام المصائب
پهلوی خودرا بر نوک مسمار میزد
علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش
سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش
دیشب علی در چاه غربت زار میزد
از داغ زهرا بردر و دیوار میزد
دور از نگاه زخمیام المصائب
پهلوی خودرا برنوک مسمار میزد
گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد
گفتم که سیلی ورگ قلبم دریده شد
دیدم که دست,خسته به دیوار می نهی
گفتم به خود,نسیم جدایی وزیده شد
گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد
گفتم که سیلی و رگ قلبم دریده شد
دیدم که دست, خسته به دیوار می نهی
گفتم به خود, نسیم جدایی وزیده شد
بی تو شد حجره ی من کلبه ی احـزانچه کنم
روز و شب بـا غم سـوزنده ی هجـران چه کنم
گـاه در حجـره و گـه مسجـد و گـهشهـر و دیـار
بـه رهت در بـه در و بـی سـر و سـامان چه کنم