محمد رستمی

“خَلقَاً و خُلقَاً”

باز خواهم عاشقی از سر کنم
شرح میدان رفتن اکبر کنم

اکبر آن شبه رسول کربلا
جرعه نوش باده جام بلا

دختر سلطان دین

السلام ای دختر سلطان دین
السلام ای زینت عرش برین

السلام ای تالی خیرالنسا
السلام ای جلوه ی اهل کسا

یا اخا ادرک اخا

بر حسینت دیده وا کن ای علمدار حرم
آمدم در علقمه تا که تو را خیمه برم

ای برادر چشم خود بگشا ببین تنها شدم
پاشو از جا ای همه پشت و پناه و لشکرم

دکمه بازگشت به بالا