محمدقاسمي

ای حبیبه ی امام رضا

مریمِ قبیله ی خُـدا , سلام
دختره تمام خوبیا , سلام
به نیابت از امام رضا میگیم :
ای حبیبه ی امام رضا , سلام

دلخوشی از خیمه رفت

داغِ خواهر سخت شد
داغِ خواهر سخت شد داغِ بـرادر سخت شد
سخت شد کـار حُسین
کـار بر زیـنب ولی چنـدین برابـر سخت شد

آب را شــرمنده کرد

آب را شــرمنده کرد
آخـرین لبــخند او ارباب را شـرمـنده کرد
تَر نکرد از آب , لب
از لـبـش این گـوهرِ نایاب را شرمنده کرد

مُـسلمان توأم یا حسین

“بی سر و سامان توأم یا حسین”
“دســت به دامان تــوأم یا حسین”

امر بفـرما که فــدایت شـَـوَم
گـوش به فرمان تــوأم یا حسین

أنَا بْنُ المُجـتَبا

اِبـتلایش فرق داشت
چون که در نزد عـمو “قالوا بلایش” فرق داشت
بر عمـو لبّیـک گفت…
وقتِ حَجّش بود و لَحنِ ” رَبّـنایش ” فرق داشت

بـارهـا افتـاده ام

بـارهـا افتـاده ام
زیرِ دست و پایِ خصم از دست و پا اُفتاده ام
بس که هِق هِق کرده ام
گـوشـه ی ویــرانه از شــور و نـوا اُفـتــــاده ام
قطره قطره روی خاک

ارثِ زهراییِ

دوّمین بار است در شهر نبی , در سوخته
خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته

کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست
آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته

رخصت

همین که عطر تو را با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفـتیم , هرچه بادا باد
اگر بناست که صید کسی بجز تو شویم
خدا کند که نباشیم لحظه ای آزاد

سلطان عشّاق

خورشید هم امشب به این درگاه می آید
زیرا خبر پیچیده هر جا , ماه می آید

امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست
دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید

شعر روضه امیرالمومنین (ع)

(زبانحال حضرت مولا با صدیقه کبری علیهماالسّلام)

سـی سال مثــل اَبـر برایـَت گریســتم
سی سال مثل شمع به پای تو سوختم
خاکستـر فراق تو بر گیـسـویم نشست
ازبسکه روز وشب به عزای توسوختم

کشور دلها

عالمی در عالم معنـــا , نجف
قطعه ای از جَنّهُ المأوا , نجف

بارگــاهِ قُدس قدّیسِ وجود
آستانِ عرشیِ مولا , نجف

ای که در مَحْبَس گیسوی تو شب زندانی ست

ای که در مَحْبَس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید,به فرمان تو نور افــــشانی ست

سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سُلطانی ست

دکمه بازگشت به بالا