روی سر سایه ی رحمان و رحیم افتاده
به سوی کوچه ی دل راه کریم افتاده
میکده باز شده مستی ام آغاز شده
بر مشام دل دیوانه شمیم افتاده
روی سر سایه ی رحمان و رحیم افتاده
به سوی کوچه ی دل راه کریم افتاده
میکده باز شده مستی ام آغاز شده
بر مشام دل دیوانه شمیم افتاده
رنج زندان بلا گر چه غمی سنگین است
یاری شیعه ی من درد مرا تسکین است
من به زنجیر شدم تا بشر آزاد شود
هر که آزاد نشد زندگی اش ننگین است
سالها کنج قفس تنها و بی غمخوار بودم
لحظه ها را می شمردم در غم دیدار بودم
هر سحر با ضربه ی سیلی نمودم روزه آغاز
زیر آماج لگد در لحظه ی افطار بودم