سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است
بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است
سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…
سالیانی در غل و زنجیر زندان مشکل است
سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است
بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است
سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…
سالیانی در غل و زنجیر زندان مشکل است
بی قرارم بی قرارم بی قرار
ناله دارم ناله دارم ناله دار
ابر غربت ریزد از چشم ترم
شیعیان! من مجتبای دیگرم
قبل از ابراز نداری برسد لطف شما
تاجری هیچ ندیدم به غنا مثل گدا
خاک پای تو شدن آخر معراج من است
قُربم آن است شوم وصله ی نعلین شما
سرّ کلیم بودن موســـــی اطاعـت است
“عاشق” همیشــــه طور نشین عبادت است
مانوس تیـــــــرگی شب اند اهــــل نافله
ظلمت برای چشم سحر خیز عادت است
در سامرا غریبی و تنهایی و فراق
در کربلا حسین و عطش بود و درد و داغ
در سامرا تنی جگرش تشنه و کباب
در کربلاحسین تنش زیر آفتاب
شانه به درد زلف پریشان من نخورد
مرهم به درد زخم گریبان من نخورد
از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام