ما به جز اینکه به هجران تو عادت کردیم
غافل از یاد تو ماندیم،خیانت کردیم
شرمساریم از این قافیه ی تکراری
به همه غیر شما عرض ارادت کردیم
ما به جز اینکه به هجران تو عادت کردیم
غافل از یاد تو ماندیم،خیانت کردیم
شرمساریم از این قافیه ی تکراری
به همه غیر شما عرض ارادت کردیم
بهار آمده و زرد مانده حاصل ما
هنوز قحطی لبخند توست مشکل ما
اگرچه کوچه ی ما رخت سبز پوشیده
هنوز رنگ عزاخانه هاست منزل ما
هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی
از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی
حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم
دردهایم را خودت فوراً مداوا میکنی
تقدیر ما هجر است دوری میکشد ما را
باید صدا زد لحظه مردن مسیحا را
چشمان ما خیره بدست مردم دنیاست
خرج همه جز یار کردیم این تمنا را
ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
ایام می روند به امید دیدنت
یک بار رد شو از گذر فاطمیه ام
از روزهامن جمعه ها را دوست دارم
این جمعه های آشنا را دوست دارم
هر صبح جمعه ندبه میخوانم برایت
ازکودکی ام این دعا را دوست دارم
در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید
ما سال ها پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید
بــاز اینــجـــا نشــستـه ام امــشـــــب
تـا بـگـــــــویـم پـــــر از تــــب و تـابـــــم
بـــاز چــشـمــم پــر از نگــاه شماست
در پـــــــی ردپــــــای مــهـــــتــابــــــم
با تو راه عشق ناهموار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
شک به سالم بودن دل میکنم
چون ز داغ عشق تو بیمار نیست
پائیز شد فصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند
خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند
چه وقت ها که برایت دعا نکرده دلم
چه نذرها که برای شما نکرده دلم
چقدر نام مرا در نوافلت بردی
ولی به هیچ کدام اعتنا نکرده دلم
این هفته زهر کجا مسیرم افتاد
دیدم که چراغ و ریسه بستیم همه
با گریه سلامی به تو داده گفتم:
در راه عبور تو نشستیم همه