شبهای جمعه بوی مناجات می رسد
از یک حرم به عرش کرامات می رسد
شبهای جمعه رایحه بوی سیب عشق
از سمت و سوی قبله حاجات می رسد
مهدی نظری
پرچمت سایه روی سر این نوکرهاست
بال جبریل امین شهپر این نوکرهاست
گر برادر شده ام باهمه سینه زنان
چون که زهراهمه جا مادر این نوکرهاست
دست من و زنجیر, فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر, فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر, فکرش را نمی کردم
به گفته های موثق روایت است اینجا
نفس کشیدن مان هم عبادت است اینجا
به کاسه و به کف دست اکتفا نکنید
که رود و چشمه نه دریای حاجت است اینجا
صبح حریم تو به سحر طعنه می زند
صحن و سرای تو به گهر طعنه می زند
سنگ حریم تو که کف پای زائر است
هر ثانیه به سنگ حجر طعنه می زند
باز درعرش خداولوله برپاشده است
دری از عرش به سمت دل ما واشده است
ازدحام است درِبیت امام هفتم
جن وانس وملک آنجاست چه غوغا شده است
شب عشق است بیارید همه دلها را
به مدینه برسانید سلام ما را
آسمان خاک نشین در میخانه شده
تا بنوشد قدحی از می این صهبا را
حیدرم, افتاده ام از پا بدون فاطمه
من شدم تنهاترین تنها, بدون فاطمه
زندگی باصفایی داشتم, چشمم زدند
زانویم می لرزد این شبها بدون فاطمه
اسم اعظم یا علی و اسم اعظم فاطمه ست
بهترین و برترین بانوی عالم فاطمه ست
هرچه در قرآن بگردی یا علی, یا فاطمه ست
کوثر و فرقان و الرحمن و مریم فاطمه ست
ناگهان در واشد و مسمار پهلو را گرفت
دست شعله بی محابا پای گیسو را گرفت
پهلوی زخمی جدا و صورت نیلی جدا
یک غلاف بی مروت جان بانو را گرفت
آقا دلت می آید از جان سیر باشم
از این زمانه اینقدر دلگیر باشم
آقا دلت می آید از تودورباشم
مثل اسیری بسته بر زنجیر باشم
برای بار غمت سوگوار باید شد
تمام عمر از این غصه زار باید شد
برای خضرشدن در کنارصحن تو با
غلام و نوکر تو همجوار باید شد