نور خورشید دربساطش بود
این یکی ازتجلیاتش بود
مهربانی بی مثالش از
مادری بودن صفاتش بود
نور خورشید دربساطش بود
این یکی ازتجلیاتش بود
مهربانی بی مثالش از
مادری بودن صفاتش بود
من کی بودم یه آس و پاس بی کس
یه از همه رونده شده تو دنیا
تو کی بودی حسین دلتنگیام
هوامو داشتی شبیه یه بابا
بیابانی که خون بر قلب زینب شد همینجا بود
همانجا که تن تو نامرتب شد همینجا بود
تنت پامال سم چند مرکب شد همینجا بود
اسیر مردمان نامؤدب شد همینجا بود
از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش
وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب
خانه گرفت از جگر او بوی گلاب
ذریهی رسول ، زمین گیر زهر شد
ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب
دم دروازهی ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بیعار شدم
دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند
خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند
بزم آن روز بزم جایزه بود
روی تخش نشست ابن زیاد
همه دنبال ارتقاء مقام
همه دنبال سکه های زیاد
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
این سنگها که بررویم ازبام میزنند
اول به روی صورت بابام میزنند
اینها برای کشتن ناموس مصطفی
ما را به نیت خود اسلام میزنند
در زدند و علی دم در رفت
یک یهودیست سائل این در
کار او چیست ؟ دخترش کور است
یا علی لطف کن بر این دختر
دارد تمام میشود این فصل دلبری
ای یار از قصور من ای کاش بگذری
مهمان بی حیای خودت را حلال کن
حالا که سفره جمع شد این شام آخری