چند خطی دارم از زندان سخن خاکم به سر
چهارده سال است دوری از وطن خاکم به سر
باز نامردی یهودی،باز معصومی غریب
نیست کاری را بلد غیر از زدن خاکم به سر
چند خطی دارم از زندان سخن خاکم به سر
چهارده سال است دوری از وطن خاکم به سر
باز نامردی یهودی،باز معصومی غریب
نیست کاری را بلد غیر از زدن خاکم به سر
از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمهای از حوضِ کوثر داشتی
مشت را بر خاک، میکوبیدی و میسوختی
هر زمان که روضهی جانسوزِ مادر داشتی
تشنگى از نگاهتان پیداست
جگرت بى شکیب میسوزد
جگر پاره پارهات پیشِ
عدهاى نانجیب میسوزد
مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است
در آسمان ها هم زبانزد کاظمین است
هر جا که بوی تو می آید کاظمین است
با این حساب امروز مشهد کاظمین است
مهر شما در دل عاشق فتاد
خیر دو دنیا به من این فیض داد
باب کرم هستی و باب المراد
اسئَلُکَ بحودک یا جواد
خدای عز و جل لطفون ایتسه شامل حال
آقام امام رضا قلبین ایلرم خوشحال
قلم آلوب اله باب المرادیدن یازارام
به لطف شاه خراسان جوادیدن یازارام
گاه گاهی که شود باز ز هم پلکانت
میچکد اشک تو بر دامنه ی دامانت
هنده ها هلهله کردند که یک وقت کسی
نشود با خبر از همهمه ی بارانت
غریب مانده ولی زهر تا اثر بکند
خدا کند جگرش را خودش خبر بکند
برای اشک به خنده جواب می آید
کنیز خانه به دنبال آب می آید
ماییم در پناه تو یا حضرت جواد
محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد
هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد
قربان روی ماه تو یا حضرت جواد
ای حجره ات غریب ترین جای این جهان
در قتلگاهت…. آه… کسی نیست روضه خوان
جز مادری جوان که ز جان آه می کشد
هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان
بردار از خاکِ کفِ حُجره سَرَت را
از بی کسی کمتر صدا کُن مادرت را
اینجا جوابِ نالههایت نیشخند است
اصلاً نمیفهمند چشمانِ تَرَت را
مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»