دور از تو نیستم که دلم در هوای توست
قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست
تنها غذای حضرتی ات نه رئوف من
در سفره ام هر آنچه که دارم غذای توست
دور از تو نیستم که دلم در هوای توست
قلبم به زیر تابش گنبد طلای توست
تنها غذای حضرتی ات نه رئوف من
در سفره ام هر آنچه که دارم غذای توست
قلم و دفتر و کمی احساس
دمِ درب ورودی حرمَت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرَمَت
امشب مدینه جنّت الاعلای عشق است
طوفانِ رحمت خورده بر دریای عشق است
در خانه ی موسی ابن جعفر غصّه ای نیست
چون که شب میلاد یک آقای عشق است
خوشا ما که همسایه جنتیم
به خان کریمش همه دعوتیم
گدای رضاییم و در عزتیم
به دست کریمش چه خوش عادتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم
امشب قرار ، یار دل بی قرار شد
یعنی که باب میل همه ، روزگار شد
نور ِدو چشم ِحضرت ِ باب الحوائجی
واکرد چشم و خاک ، خزانش بهار شد
تـا گدایان مُلکِ سُلطـانیم
فقر را عار خود نمیدانیم
خاک درگاه یا غلامِ سیاه
“هرچه مارا لقب دهند آنیم”
به دامان آسمان دُر و گُوهر,داشت
ستاره دسته دسته گل به بَر,داشت
ز لبخند ملاٸک,نور می ریخت
سحر از وقتِ موعودی ,خبر داشت
حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا
بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا
نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام
پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام
باز باران با ترانه
با نوایی از خراسان
میخورَد بر بامِ قلبم
السلام ای شاه خوبان
سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران
قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان
مهربان قهر نکن وضع گدا در خطر است
سگ ولگرد شما دور حرم در به در است
زهره ترکیده منم ، اخم نکن جان جواد
خودم و دار و ندارم همه قربان جواد
آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است
آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است