آب شرمنده ی لبت عباس
تشنگی مُرد از خجالت تو
مردومردانگی برای ابد
رفت زیربلیط غیرت تو
بایدحسین دم بزند از فضائلت
وقتیحسینی است تمام خصائلت
تعبیرهایما همه محدود و نارساست
در شرحبیکرانی اوصاف کاملت
قمر در آسمان کامل قشنگ است
دو چشم خسته ی سائل قشنگ است
شنیدم پهلوانی گفت الحق
علم دست ابو فاضل قشنگ است
بهانهشدکه دوباره گدای تو بشویم
خداکندکه همیشه برای تو بشویم
تمامهستی خود را دهیم جادارد
کهزائر حرم باصفای تو بشویم
دریای عشق همدم ساحل نمی شود
بینقل یار گرمی محفل نمی شود
بی دل شدن طریقه ی عشاق کربلاست
هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود
حیدرامشب دوباره بابا شد
طفلی آمد و زود آقا شد
مادریبا ادب پسر آورد
خوش به حال دل گداها شد
باز انگار جهان حادثه در سر دارد
شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
بهانه شدکه دوباره گدای تو بشویم
خداکند که همیشه برای تو بشویم
تمام هستی خود را دهیم جادارد
که زائر حرم باصفای تو بشویم
مردی از جنس عشق ,جنس بلور
مردی از تیره ازسلاله ی نور
مردی از جنس خاکعاشورا
تک سوار قصیده هایوفا
رسید ماه قبلیه ز هر چه بالادست
نگاه ها همه حیران به رویش افتادست
عزیز مصر بداند جمال زیبا را
خدا ز مبدأ خلقت فقط به او دادست
از درد نگوئید که درمان آمد
سردار سپاهیان قرآن آمد
بیهوده در خانه ی بیگانه نزن
با ما سخن از شمعیُّ و پروانه نزن