شعر ولادت حضرت عباس (ع)

جمعمان جمع

جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم

کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم

پای حافظ مِی ای از شعر زلالی بزنیم

جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

ادب اولیا

آن جا کهصحبت از ادب اولیا کنند
اول حکایت از پسر مرتضی کنند
محفل فروز زهره جبینان فاطمی
کز مه مثل بر آن قمر دلربا کنند

غوغا در سما !

غوغا در سما ! عالم عوض شده

بالِ پریدنم که نه حالم عوض شده

بر دامان اُمِ بَنین عباس پا شده

خداهم انگار درخیالم عوض شده

به نام حضرت عشق

حرف اول به نام حضرت عشق

حرف آخر تمام وحدت عشق

 قطره ای اشک روی خاک چکید

جان گرفتیم از آب رحمت عشق

منم عاشقی

منم عاشقی که به عشقش دچارم

منم زائری که بهایی ندارم

منم بی قراری که دائم خمارم

منم سربه داری که عبد نگارم

شیر ام البنین حلالت باد

آب شرمنده ی لبت عباس

تشنگی مُرد از خجالت تو

مردومردانگی برای ابد

رفت زیربلیط غیرت تو

خورشید نیزه ها

بایدحسین دم بزند از فضائلت

وقتیحسینی است تمام خصائلت 

تعبیرهایما همه محدود و نارساست

در شرحبیکرانی اوصاف کاملت 

قمر در آسمان

 

قمر در آسمان کامل قشنگ است 

دو چشم خسته ی سائل قشنگ است

شنیدم پهلوانی گفت الحق 

علم دست ابو فاضل قشنگ است

حیدر سپاه حسین

بهانهشدکه دوباره گدای تو بشویم

خداکندکه همیشه برای تو بشویم

تمامهستی خود را دهیم جادارد

کهزائر حرم باصفای تو بشویم

دریای عشق

 

دریای عشق همدم ساحل نمی شود

بینقل یار گرمی محفل نمی شود

بی دل شدن طریقه ی عشاق کربلاست

هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود

قمرانه

 

حیدرامشب دوباره بابا شد

طفلی آمد و زود آقا شد

مادریبا ادب پسر آورد

خوش به حال دل گداها شد

کنج هدف

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

دکمه بازگشت به بالا