درخط پیمبرم خدایا شکرت
دلداده ی حیدرم خدایا شکرت
به به چه سعادتی نصیبم شده است
زهرا شده مادرم خدایا شکرت
سید مجتبی شجاع
درخط پیمبرم خدایا شکرت
دلداده ی حیدرم خدایا شکرت
به به چه سعادتی نصیبم شده است
زهرا شده مادرم خدایا شکرت
سید مجتبی شجاع
به جویبار بگو : پاک کُن نوشتارم
خوشَم به کهنه فروشی خوشم که سِمسارم
نَه رنگ و رونق تازه که خاک ِبازارم
شبیه فرش سری زیر پای ِدلدارم
ای شب افروزِدل آرا,ماهِ تابان, فاطمه
راحت روح وروان ومونس جان فاطمه
آسمان عشق من بی تو نداردجلوه ای
درهمه هفت آسمان, بدردرخشان فاطمه
اینکه جاری شدست کوثر ماست
سیبتنهایی پیمبر ماست
اینکه یکشب نشسته زیر کساء
چادرشسایه سار محشر ماست
دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد
سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد
و آن همه عظمت را کمی به نورکشید
و نور را به تجسم کشید و انشا کرد
قلم زدم به مرکب کنار این فانوس
برای تان بنویسم, برای اقیانوس
نفس برای شما خرج میشود بانو
ولی نفس شده اینجا کنارتان محبوس
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
داد مسرت کشید پیک خوش آسمان
مژده که ریحان یاس شکوفه زد در جهان
جلوه حق بر زمین کرده رخش را عیان
نور خدا آمده نغمه مستانه خوان
سیب را خورد و پیمبر تر شد
یعنی از نسل پسر ابتر شد
صاحب ناب ترین کوثر شد
حوریه بود ولی دختر شد
ما اگرشعر و دفتری داریم
از دعاهای مادری داریم
شعرهامانطلاست از یُمنش
مادر کیمیاگری داریم
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو
سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو
نشسته ام بنویسم تصورت, هیهات
فراتر از جریان خیال یعنی تو