هر کس که در این میکده نوکر شده باشد
ننگ است که دلواپس محشر شده باشد
بی ساغر و می مست شود در همه ی عمر
با یار اگر عمر کسی سر شده باشد
شعر ولادت حضرت زينب (س)
آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است
آن که وصفش می رباید هوش از سر زینب است
مادرش آموزگار مکتب شرم وحیاست
فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است
گرچه خورده گره دل به نام حضرت زینب
مرا که شان بیان نیست در حکایت زینب
همین بس است به شرحش اگر بسنده کنم من
که کوه ریشه گفته از استقامت زینب
سرشار از ترانه ی یک رود جاری ام
امروز در نهایت امّیدواری ام
احساس میکنم که به دریا بدل شدم
احساس میکنم که بر این خاک جاری ام
کیست بعد از فاطمه بانوی والا زینب است
آنکه ما را جمع کرده دور مولا زینب است
کیست آنکه ارث از مادربزرگش برده است
آنکه او را چون خدیجه خواند, طاها زینب است
قلبم دوباره بی سر و سامان زینب است
دستم همیشه چنگ به دامان زینب است
ملک خدا به گرد سر و جان زینب است
عالم همه چو گوی به دستان زینب است
دنیا تمام , واله و حیران زینب است
آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
مستی ما که در قلمی جا نمی شود
زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
طوری گره زدند , دگر وا نمی شود
عاشق شدیم و عاشق حیران ماشدند
قومی اسیر زلف پریشان ما شدند
آنقدر عاشقیم که عشاق روزگار
مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند
السلام علیکِ یا زینب
نام او بهترین سرآغاز است
خبر آورده اند از امشب
در میخانه تا ابد باز است
انتهای تمام جادّه ها
باز باید به تو رجوع کنم
کاش خورشید باشم و هر روز
در حریم شما طلوع کنم
خلق و خوی و خصال دخترها
بیشتر می رود به مادرها
دختران می زنند چون مادر
گره محکمی به معجرها
عصاره ای ز گِل صبر انتخاب شده است
اثر گرفته ز روح خدا و ناب شده است
مؤنث است ولی عین بوتراب شده است
دوباره نقشه ابلیس ها خراب شده است