شعر ولادت حضرت زينب (س)

شافع ِ محشر

به عشق حضرت خیبرشکن آن شافع ِ محشر
رسیدی! زینتِ بابا تو را نامید پیغمبر(ص)

ملائک بوسه بر قنداقه ات دادند و جبرائیل
گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر

عمه ى سادات

اگر نشانه اى از کوه و آبشارى هست
اگر خزان مرا شوقى از بهارى هست
اگر که از سر لطف تو بى قرارى هست
اگر که بال و پرى هست…اعتبارى هست

یا زینب

نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب
نشستم دیده را دریا کنم دل گفت یا زینب
نشستم یادی از زهرا کنم دل گفت یا زینب
قیامت خواستم برپا کنم دل گفت یا زینب

عشق بابا

باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت
متولد شده بود آینه حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت

عشق

قرار هست که از عشق با خبر باشد
نگاه تشنه ی خورشید بر قمر باشد

حسین روبروی زینبش نشسته اگر
بناست نور در این خانه بیشتر باشد

یا زینب

سائلان در پی عنایاتند
در به در، در هوای میقاتند

شیوهء نوکری بلد بودند
آن گدایان که باب حاجاتند

مظهر کرامت

اگر برای نوکری تو جَنَم نداشتیم
به فکر ما همیشه بوده‌ای و غم نداشتیم

هزار سال قبل خلقت تمام کائنات
وجود داشتی و ما بجز عدم نداشتیم

شریکه الارباب

جلال پیش جلال تو میزند زانو
وقار از تو گرفته وقار خود بانو

شقیقه الحسنی و شریکه الارباب
کسی که مثل تو باشد در این دو عالم کو

صبر مطلق روح عفت

هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد
عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد
سِیر کردم واژه ها راعقلم امّا قد نداد
چشم وا کردم نشان من به جز ابجد نداد

زینت شیر خدا

وقتی شراب ناب در میخانه ها جور است
پس میکده تنها پناهِ عبد مخمور است
ساقی علی و ساغر میخانه کوثر شد
هر کس که مهمان شد سر این سفره ، منصور است

یا زینب(س)

آشتی می کند دلم با عشق
در شب ابری تولّد تو
بال ها می زند کبوتر شوق
در دل آسمانی خود تو

شعر ولادت حضرت زینب(س)

اگر نشانه اى از کوه و آبشارى هست
اگر خزان مرا شوقى از بهارى هست
اگر که از سرِ لطف تو بى قرارى هست
اگر که بال و پرى هست..اعتبارى هست

دکمه بازگشت به بالا