شعر ولادت پيامبر اكرم (ص)

تسبیحی از ستاره

اُف بر زمین بگوید اگر اُف به آمنه
چشم زمان زمان توقف به آمنه
تسبیحی از ستاره به دستش گرفته است
حق می دهد مجال تصرف به آمنه

خیر البشر

خیر البشر وقتی که ختم المرسلین باشد

روزی ما با رحمه للعالمین باشد

عرش از پس کار امانت بر نمی آمد

آمد محمد تا امانت دار دین باشد

خرمن غصه ها شرار گرفت

سوز را حملهء بهار گرفت

سینهء سبزه ها قرار گرفت

بلبل از پای غنچه خوار گرفت

صفای عطر بهشت

خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی

توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی

ثنای مصطفی

لب واژه‌های عالم به ثنای مصطفی گرم
نفس فرشته‌ها در جریان این ثنا گرم
به کتاب مهربانی غزلی نوشت خالق
که قصیده در قصیده دل عاشقانه‌ها گرم

ای صدای تو آشنای همه
ای نگاهت گره گشای همه
مهر تابنده , رهنمای همه
خیر بی انتها برای همه

دلبرم

دلبری تکسوار می‌بینم
در زمستان؛ بهار می‌بینم
زلف یار است؛ این که رویا نیست ؟!
یا که نه؛ باز, تار می‌بینم !

رحمه للعالمین

آنگونه که به یُمن قدومت در این سرا

ساوه بدون آب و سماوه پرآب شد

این ساوه های چشم مرا هم سماوه کن

ناگفته این دعای دلم مستجاب شد

عاشقی

بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذرِ تو کردم والدین و همسرم را

یا رسول الله

گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را
اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را

شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی
وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را

روی عشق

قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم
حروف شمسی خود با ستاره بنویسم
توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم

یا رسول الله(ص)

می وزد در سینه ها عطر گلستان شما
می دمد نور خدا از عمق چشمان شما

نوبهاری در دل ماه ربیع الاوّل است
خنده زد گل در حضور روی خندان شما

دکمه بازگشت به بالا