شعر ولادت پيامبر اكرم (ص)

امروز نوشتند کبوتر شدنم را

امروز نوشتند کبوتر شدنم را
پرواز کنان راهی دلبر شدنم را
چشمان من از شوق مهیای شراب است
مدیون توام لذت ساغر شدنم را

بر باد داده عاشقی

 

 بر باد داده عاشقی خاکسترم را

وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

 ایل و تبارم کشته ی ایل و تبارت

نذر ِ تو کردم والدین و همسرم را

سحر گهی که خدا

سحر گهی که خدا در حرم هویدا بود
ز مکه عطر دلاویز عشق, افشا بود
ز سیل رحمت حق, عالمی مصفّا بود
حریم امنِ حرم, رشکِ عرشِ اعلا بود

صدای معجزه می‌آید

صدای معجزه می‌آید از پشت دری دیگر

خدا گل می‌کند در ربنای حنجری دیگر

خبر آورده: دارد سنگ‌باران می‌شود, ظلمت

ابابیلی که پر واکرده از پلک‌ تری دیگر

سالها بی تو

سالها بی تو درختان زمین بار نداشت

باغ با پنجره ای وعده ی دیدار نداشت

رود می رفت و فقط حسرت دریا می خورد

باد می آمد و رنگ رخ گلزار نداشت

یا رسول الله

لب نگار که باشد رطبحرام بود

زمان واجبمان مستحب حرامبود

فقیه نیستم اما به تجربهدیدم

بدون عشق مناجات شب حرامبود

دارد خدا هـــوای تو را


دارد  خدا هـــوای تو را طور دیگری

از آدمـــی سری,به خـدا طور دیگری

در بین خلق خنده نمـــی رفت از لبت

گریه کــن سحر!, به خفا طور دیگری


تاکه دنیا آمدی

تاکه دنیا آمدی دنیا سر و سامان گرفت

نه فقط دنیا که مافیها سر و سامان گرفت

آمدی و مدعی های دروغین جا زدند

قصه پیغمبری یکجا سر و سامان گرفت

تو آمدی و زمین

تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد

و عرش در هوس خنده های تو افتاد

برای درک تنفس در این جهان سیاه

هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد

ای مفتخر خدای

ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو

دیده خدا کمال خودش در کمال تو

تو لایق صفات خدایی بدون شک

ازاین صفات هرچه که داری حلال تو

طایفه ی آقاها

ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
ای بزرگ همه بی مثل و همتاها

هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها

ای صبورسربه زیر

 

تیغابرویت غزل را درخطر انداخته

 

پیش پایتازتغزل بسکه سرانداخته

 

!مرد این میدان جنگ نابرابر نیستم

 

تیرمژگانتز دست دل سپرانداخته

 

دکمه بازگشت به بالا