شعر ولادت اهل بيت (ع)

نگار من

دل پریشانم، نگار دل پریشانم کجاست
یوسف خیمه نشینم، ماه کنعانم کجاست
آیه ی مستور در تفسیر قرآنم کجاست
در پس این ابرها،خورشید پنهانم کجاست
آی مردم، تک سواری را که میخوانم کجاست

یا علی اکبر(ع)

شهر آذین شده بود و خبر از راه رسید
عرش روشن شده بود و سحر از راه رسید
بهر پرواز ملک بال و پر از راه رسید
نیمه ی گمشده از یک قمر از راه رسید

شاهزاده علی اکبر(ع)

و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر
نوشتم اول خط سیدی علی اکبر
خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر
خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر

خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت
علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت

ای طلعت زیبا

ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل
وی غره ی غرای تو، آیینه ی حسن ازل

ای دره ی بیضای تو، مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو، مفتاح اهل عقد و حل

جـمـال پیغمبر

ندا رسید که امشب شب جوانان است
شب بلند سرور همـه دل و جان است

میان خانـه مـولا گلـی نـمـایـان شد
ز برکت قدمش عالمـی چـراغـان شد

صوت نبوی‌

صوت نبوی‌ ست جاری از هر سخنش
صد یوسف مصر، خفته در پیرهنش

در شهر، کرمخانه‌ی او شهره شده ست
این است که خوانده اند، ابن الحسنش

 میلاد حسنی

جانم علی اکبر(ع)

چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد
درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد

همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش
فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد

اشبه الناس

دل نبرده از پدر هرگز جوانی بیش از این
ماه را کامل ندیده آسمانی بیش از این

تیر مژگان و کمان ابرویش عاشق کش است
بر هدف هرگز نزد تیر و کمانی بیش از این

یا علی اکبر(ع)

شب‌ است‌ و ‌از سرگیسوی شعر می گیرد
دوباره‌ دست‌ دعا عطر استجابت را
اگر چه صحبتِ حاجت نبود ٬ اما دل
در این مقام غنیمت شمرد فرصت را

وجه پیغمبر خاتم

ای همه تاب و تب خاطر بی تاب سلام
روشنی بخش دل حضرت ارباب سلام
وجه پیغمبر خاتم به رخت قاب سلام
خم ابروی شما محور محراب سلام

ارباب عشق

بــر ســر گـهـوارهٔ اربــاب غـوغـایـی بـه پاست
بـر سر بوسیدن رویش چه دعوایـی به پاست

عرش را زهرا خـودش زیـبـا و تـزییـن می‌کند
شوروشوقی در دلش وقت گل‌آرایی به پاست

دریا دل ابوفاضل

شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل

کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل

دکمه بازگشت به بالا