شعر ولادت اهل بيت (ع)

گل باغ حسنی

مطلع شعر به یکباره طرب پوشم کرد
طبع شعر از کرمت باز قدح نوشم کرد
قافیه از قدمت غرق در آغوشم کرد
ماهوالعشق که دیوانه و مدهوشم کرد؟

کلام گهربارت

بنوشان به ما از می ناب خود
که ماه جهانی و ‌مهتاب خود

نگه دار تهران دماوند نیست
تویی و‌ دعای به محراب خود

حریم عشق

از فیض این حرم چقدر با صفاست ری
سر منشأ تلألؤ نور خداست ری
فرموده اند شعبه ای از کربلاست ری
اصلا بگو نگین سلیمان ماست ری

یا سید الکریم

از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر
پس اگر عبدالعظیم,عبدالکریمی بیشتر

ای سفیر حضرت هادی برای جامعه
برده ای از «جامعه» سهم عظیمی بیشتر

اِی کریمِ ابنِ کریمِ

ای پُر آوازه یِ بی پـیـرایه
سایه یِ رویِ سَرَم…همسایه

اِی کریمِ ابنِ کریمِ ابنِ کریم
بنده یِ خوب خدا عبدالعظیم

مکارم الاخلاق

لبت شکفت جهان زشت بود و زیبا شد
تمام آنچه خدا داشت در تو پیدا شد

نگاه آمنه بود و تو بودی و باران
نگاه کردی و عشق آن دقیقه معنا شد

میلاد نبی

ازاین مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است
زمین دور خودش می گردد و بسیار خوشحال است

فقط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست
که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است

مثل گل می‌خندی

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی
مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی
شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی
می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی

به پایان نبوت آخرین از راه می آید
برآغاز امامت اولین از راه می آید

به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که
به شوکت آسمان را کرده زین از راه می آید

آمد آن خورشید

در زمانی که جهان از جهل , غرق ظلمت است
آمد آن خورشید, که نورش دلیل خلقت است

آمده حُسن ختام و سَروَر پیغمبران
آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است

آیینه ای برای خدا

از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خلقی ز خُلقِ خَلق, جدا آفریده اند

صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور, صلح و صفا آفریده اند

تو آمدی

 

رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را

دلی که پر زده تا آستان احسانت
که غرق نور اجابت کنی دقایق را

دکمه بازگشت به بالا