گریهی عشاق برای هم است
سینهشان تنگِ صدای هم است
آنچه دلِ ایل مرا میبَرَد
گیسویِ در باد رهایِ هم است
گریهی عشاق برای هم است
سینهشان تنگِ صدای هم است
آنچه دلِ ایل مرا میبَرَد
گیسویِ در باد رهایِ هم است
بطن یاسین و مومنون امد
قلب قران به تاب و تب افتاد
رب الارباب را در او دیدند
پرده از جلوه های رب افتاد
کار اشک است اگر از مژه ها افتادن
کار عشق است به پای تو زپا افتادن
دست تقدیر، مرا سوی نگاهت انداخت
پس مهم است همین حرف…کجا افتادن
شب اگر مثل امشب است خوش است
اگر از می لبالب است خوش است
هر کسی که به زیر چرخ کبود
آستان بوس زینب است خوش است
گمان کن که با کعبه همسایه ای
پی حفظ چندین هزار آیه ای
و حتی اگر غرق سرمایه ای
بدان بی علی پست و بی مایه ای
تو آمدی درِ جنت به روی ما واشد
شب تولد تو غرق خنده زهرا شد
علی پس از دوپسر تازه تازه باباشد
حسین آمد و چشمان تو فتحنا شد
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است
کرانهایم ولی بی کرانِ ماحسن است
گره گره همه اما امانِ ما حسن است
پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است
خبری آمده که نوبت محشر شده باز
خبری آمده که دوره غم سر شده باز
خبر از معجزه سوره کوثر شده باز
خبری آمده که فاطمه مادر شده باز
اقتدا کردم ابتدا به حسن
و رسیدم در انتها به حسن
می رسد آنهمه کرم به گدا
می رسد دست هر گدا به حسن
مشکین زلفت شد سرِ خط خبرها
پیچیدگیش علت جلب نظرها
وقتی که حیدر باغبان باغ زهراست
قطعا طبیعی باشد اینگونه ثمرها
به روی بال ملائک سوار می آید
برای آمدنِ آن سوار،می آید
بگو به لب که برای گرفتن حاجت
چقدر یا حسن امشب به کار می آید
گفتند از کرامت تو… مبتلا شدیم
آدم شدیم با کرمت آشنا شدیم
گفتند با کریم که دشوار نیست کار
ای دومین امام حسن! ما گدا شدیم