شعر ولادت اهل بيت (ع)

وجهُ الَّه

مانده قلم در اولِ اِملا ، سرِ علی
قصه کشیده شد به درازا، سرِ علی
وجهُ الَّه است، خصمِ علی دشمنِ خداست
بوده دلیلِ اینهمه دعوا سرِ علی

شیخ الائمه

ای چشمه ی مهتاب چه ذاتی چه جلالی
آئینه ی ذاتت نگرفته است ، زوالی

ای صاحب کُرسّی فقاهت نفست گرم
تا روز قیامت ، دم ِ علمت متعالی

وصل یار

وقتی بیانجامد به وصل یار مقصد دیدنی ست
در محضر محبوب دیدار مجدد دیدنی ست
هر شب تمام عرشیان او را زیارت می کنند
هفت آسمان حور و ملک در رفت و آمد دیدنی ست

پرچمی به دل

معادلات نگاه مرا به هم‌زده ای
از آن‌زمان که دراین کوچه ها قدم زده ای!

کشیده ایم به سلمان و سینه چاک توایم
چه پرچمی به دل امت عجم زده ای!

آقای من

به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری
نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری

کلاس درس نه، دکان عشق است این که می بینم
چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟

اهل ایمان

از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد
ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد

قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما
مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد

یا نبی الله

باید که خدا نام تو طاها بگذارد
با خلق تو منّت به سر ما بگذارد
جبریل، میان حرمت پا بگذارد
داغی به دل گنبد کسرا بگذارد

نگارِ ما

وقتی که میلادت مُقارِن با پیمبر شد
یعنی که بخت و طالع ات زیبا مقدر شد

خوش آمدی ای گلشنِ زیبا نگارِ ما
دنیا ز نورِ تو وُ جَدِ تو منوّر شد

سگ ریزه خوار عطای توام

سلام ای گل خاتم المرسلین

مصفا شده از تو عرش برین

بهشت خدا جلوه ی روی تو

شب عارفان چله ی موی تو

یا اهل بیت النبوه

گرچه خالیست دست‌های گدا
لنگ مدح شماست پای گدا
رونقی نیست در سرای گدا
مانده جانی ولی برای گدا

حضرت عشق

عرش را در زیر پا داری و بالا می روی
صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی

گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند
این چنین از منبر ساحل به دریا می روی

یا نبی الله

کار کسادِ من به دعای تو پا گرفت
معراج چشمهای تو دست مرا گرفت

قبل از رسیدن تو بُت قلب من شکست
تو آمدی و کعبه ی ما را خدا گرفت

دکمه بازگشت به بالا