برای گفتن از او پای شعر هم به گِلْ است
قلم به دست من حتّی هنوز هم دو دل است
چگونه واژه بگیرد به کار چون خجل است
که جان سپردن شاعر ز عجز, محتمل است
شعر ولادت اهل بيت (ع)
درمحفلی که نام تو باشدگناه نیست
غیرازدودست تو بخدا تکیه گاه نیست
در مکتب تو بحث سفید وسیاه نیست
حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست
بسم حق… بسم محمد… بسم سلطان نجف
سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف
تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف
“گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
قطره چون در پای تو افتاد دریا میشود
فال هر کس به شما افتاد آقا میشود
دم , زمانیکه علی باشد مسیحا میشود
آنکه شد وقف علی فرزند زهرا میشود
آیینه ی خدای احد مرتضی علی
قرآن نوشته است صمد مرتضی علی
وقت نماز هر چه که یاهو کشیده ام
تفسیر کرده اند شود مرتضی علی
ساقی بیا ز حیدر کراّر دم بزن
زآن غزوه ها که بود علمدار دم بزن
از آن شبی که جای نبی خفت هم بگو
از سنّ و سال خود و خدا گفت هم بگو
با خیالت غزلی در شُرف آغاز است
در هوای تو دلی منتظر پرواز است
طرح انگور ضریح تو یادم آورد
که در میکده¬ات رو به خلایق باز است
خوب است دلم خلوت شب داشته باشد
سختی بکشد تاب و تَعَب داشته باشد
خواهان هنرمندِتو گر کوه جگر داشت
اول قدم آن است ادب داشته باشد*
گفتم : «علی مدد» , قلمم ذوالفقار شد
مضمون اسیر لشکر زلف نگار شد
حرف از نجف که شد , دلِ پیمانه ام گرفت
آهی کشید و … قافیه دیدم «خمار» شد
کعبه وا شد , همه جا بوی خدا پیچیده
آیه ی سوره ی ایمان همه جا پیچیده
بندِ قنداقه نبندید به دستانِ خدا
کور باشند همه شرک پرستانِ خدا
از روزگار قسمت اگر این خرابی است
شُکرِ خدا که تربتِ ما بوترابی است
از بس علی علی زِ لبم چکه می کند
یکسر تمام پیرهنِ من شرابی است
سلام ای جوابِ سلامِ خدا
ظُهورت طلوعِ تمامِ خدا
تویی آفتابِ بلندِ زمین
تویی سایه یِ مُستدامِ خدا